علیسان گیسوکمند*part:19
علیسان #گیسوکمند*part:19
اه العنتی اسلحه رو پرت کردم ی گوشه ترسیده بودمو استرس داشتم و علیسان داشت خفه میشد اخه تو از کجا در امدی اخه تورو کجای دلم بزارم بسمت اکواریوم رفت با لگد بهش زدم اونم از توی اکواریوم لگد میزد کم مونده بود ولی علیسان چشاش بسته شد ترسیده ب اطرفم نگاه کردم و جیغ کشیدم :کمکم کنییید اهاااای ک لحضه اخر بسمت صندلی اهنی رفتم گرفتم و کوبیدم ک دیگ اشکم در امده بود چند تا شیشه اقتاد زمین ک تند تند زدم ک شیشه اکواریوم خرد شد و اب فوران کرد علیسان اورد بیرون
بسمتش رفتم ول باپا بهش ضربه ارومی زدم اما تکون نخورد ب اطراف نگاه کردم خبری از هیچ کس نبود بس جرعت پیدا کردم نشستم رو زانو ها کنارش موهاش خیس روی صورتش بود دستامو ب موهاش نزدیک کردم اما ترسیده عقبتر بردم من چم شده دارم چیکار میکنم نباید اینجوری میشد تکونش دادم اما ن انگار واقعن مرده و خفه شده با پشت دست ب صورتش زدم ن ترسیده دستامو غلاب کردم و روی قفسه سینش گذاشتمو محکم فشار دادم زود باش زود باش نبضشو گرفتم یخ بودو کند میزد ک بیشتر ب قفسه سینش فشار اوردم
ک با سرفه اب چشاشو باز کرد خوشحال خم شدم روش وگفتم : خوبین؟ک تا چشمش بم افتاد دستمو گرف پرت کرد زمین و بصورتم نگاه کردو گف؛تو کی هستی؟..مشکوک و عصبی نگام میکردو ب بازوم فشار خفیفی میاورد من چم شده خاعک تو سر بیجنبم این مگ چن سالشه
ک همون نقشرو اجرا کردم و خوندم و زدم ب اشک تمساحی گفتم :من ـ....من و اینا یبار دزدیده بودن و بخاطر همون من اینارو زیر نظر داشتم ک تا فهمیدم شم شمارو دزدین امدم
چشاشو ریز کردو از روم بلند شد ک نفس حبس شدمو بیرون فرستادم خفه شدم دیوونص بلند شد نمدونم اینا چقدر بلندن یا من خیلی کوتولم اه من بهمراهش بلند شدمو گفتم ؛باید بریم ..اینجا خطرناکه ک چشم غره رف و گف:لازم نیس دستور بدی و بسمت در خروجی رفت منم اسلحمو ک خالی بود ورداشتمو و بهمراهش از پشت بیرون رفتیم اه بیشعور عقده ای انگار ارث باباشو خوردم روشم ی اب ناسلامتی نجاتش دادم هم عصبی بودم هم اینکه تعجب کردم ک علیسان ک انقدر باهوش بوده باورم کرد ک من چجوری ابنجام ..ن یچیزی مشکوک میزد ولی غولی بود واس خودش اصلنم جذاب نبود من خوشم نیومد (داره از جذابیت علیسان ب چیز خوردگی میوفته😐😄)
ک صدایی از،پشتم امد صدای ی دختر : gedemesin...alisan
فک کنم گف نمیتونی بری علیسان
من با تعجب برگشتم دیدم دختره اسلحه بدست داره گریه میکنه این کیه....نکنه نکنه بیتاس کسی ک علیسانو دزدیده و عاشقشه واییی همینو فق کم داشیم برگشتم طرف علیسان ک با کلافگی رو بهش گفت bitaa...sacinlash hata yabmema
بیتا اروم باش خطا نکن اما فک کنم دختره خنگ بودو گریه میکردم :ben ..seni seiyurom alisan
من تورو دوص دارم علیسان اه حالم بهم خورد علیسان عصبی
اه العنتی اسلحه رو پرت کردم ی گوشه ترسیده بودمو استرس داشتم و علیسان داشت خفه میشد اخه تو از کجا در امدی اخه تورو کجای دلم بزارم بسمت اکواریوم رفت با لگد بهش زدم اونم از توی اکواریوم لگد میزد کم مونده بود ولی علیسان چشاش بسته شد ترسیده ب اطرفم نگاه کردم و جیغ کشیدم :کمکم کنییید اهاااای ک لحضه اخر بسمت صندلی اهنی رفتم گرفتم و کوبیدم ک دیگ اشکم در امده بود چند تا شیشه اقتاد زمین ک تند تند زدم ک شیشه اکواریوم خرد شد و اب فوران کرد علیسان اورد بیرون
بسمتش رفتم ول باپا بهش ضربه ارومی زدم اما تکون نخورد ب اطراف نگاه کردم خبری از هیچ کس نبود بس جرعت پیدا کردم نشستم رو زانو ها کنارش موهاش خیس روی صورتش بود دستامو ب موهاش نزدیک کردم اما ترسیده عقبتر بردم من چم شده دارم چیکار میکنم نباید اینجوری میشد تکونش دادم اما ن انگار واقعن مرده و خفه شده با پشت دست ب صورتش زدم ن ترسیده دستامو غلاب کردم و روی قفسه سینش گذاشتمو محکم فشار دادم زود باش زود باش نبضشو گرفتم یخ بودو کند میزد ک بیشتر ب قفسه سینش فشار اوردم
ک با سرفه اب چشاشو باز کرد خوشحال خم شدم روش وگفتم : خوبین؟ک تا چشمش بم افتاد دستمو گرف پرت کرد زمین و بصورتم نگاه کردو گف؛تو کی هستی؟..مشکوک و عصبی نگام میکردو ب بازوم فشار خفیفی میاورد من چم شده خاعک تو سر بیجنبم این مگ چن سالشه
ک همون نقشرو اجرا کردم و خوندم و زدم ب اشک تمساحی گفتم :من ـ....من و اینا یبار دزدیده بودن و بخاطر همون من اینارو زیر نظر داشتم ک تا فهمیدم شم شمارو دزدین امدم
چشاشو ریز کردو از روم بلند شد ک نفس حبس شدمو بیرون فرستادم خفه شدم دیوونص بلند شد نمدونم اینا چقدر بلندن یا من خیلی کوتولم اه من بهمراهش بلند شدمو گفتم ؛باید بریم ..اینجا خطرناکه ک چشم غره رف و گف:لازم نیس دستور بدی و بسمت در خروجی رفت منم اسلحمو ک خالی بود ورداشتمو و بهمراهش از پشت بیرون رفتیم اه بیشعور عقده ای انگار ارث باباشو خوردم روشم ی اب ناسلامتی نجاتش دادم هم عصبی بودم هم اینکه تعجب کردم ک علیسان ک انقدر باهوش بوده باورم کرد ک من چجوری ابنجام ..ن یچیزی مشکوک میزد ولی غولی بود واس خودش اصلنم جذاب نبود من خوشم نیومد (داره از جذابیت علیسان ب چیز خوردگی میوفته😐😄)
ک صدایی از،پشتم امد صدای ی دختر : gedemesin...alisan
فک کنم گف نمیتونی بری علیسان
من با تعجب برگشتم دیدم دختره اسلحه بدست داره گریه میکنه این کیه....نکنه نکنه بیتاس کسی ک علیسانو دزدیده و عاشقشه واییی همینو فق کم داشیم برگشتم طرف علیسان ک با کلافگی رو بهش گفت bitaa...sacinlash hata yabmema
بیتا اروم باش خطا نکن اما فک کنم دختره خنگ بودو گریه میکردم :ben ..seni seiyurom alisan
من تورو دوص دارم علیسان اه حالم بهم خورد علیسان عصبی
۲۱.۰k
۲۷ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.