مال Mn باش۲
#مال_Mn_باش۲
ارس.دیا یه چایی میاری دستت دردنکنه دیا .باشه دیگه کسی نمیخواد رضا.زنداداش برای منم بیار دستت دردنکنه مهرا.زنداداش برای منم بیار امیر .دیانا برا منم بیار (رضا و مهراب داداش ارسلان و مهشاد و عسل خواهرای دیا) دیا.باش دیانا چایی رو آورد خوردیم بعد شام خوردیم و بعداز شام رضا.زنداداش مایه برادرزاده از طرف ارسلان نمیتونیم داشته باشیم دیا.چی ارس.رضا آخه الان وقت این حرفاست مهرا.راس میگه دیگه آخه دیانا از الان آیفون میخواد چیکار رضا.پشمک داریم درباره بچه حرف میزنیم نه آیفون در زمن دیانا آیفون داره مهرا. دیا.وای خدا مهراب از دست تو ساعت دونیم بود برگشتیم خونه دیا.من برم بالا لباسامو عوض کنم ارس.باش برو منم میخوابم دیا.چرا نمیری تو اتاقت ارس.حال ندارم راه برم دیا.وا گشاد خان ارس.عمت.... دیا.بله ارس.غلط کردم دیا.دیگه از این غلطا نکن ارس.باش دیانا=رفتم تو اتاق لباسامو عوض کردم رفتم پایین دیدم ارسلان خوابه پتو انداختم روش خوابیدم کنارش فردا صبح.... ارس.دیانا بدو حاضر شو دیا.وایسا دیگه ارس.باش پس من رفتم تو ماشین دیا.برو رفتم تو ماشین دیانا بعد از نیم ساعت اومد دیا.سلام ارس.چه عجب دیا. ارس.بریم دیا.بریم بعداز اینکه کارمون تموم شد رفتیم پارک ارس.دیانا فکر بچه دار شدن نیستی دیا.چی بگم خوب نمیدونم ارس.نظرت چیه از پرورشگاه بیاریم دیا.نمیدونم آره میشه ارس.آره دیا.پس ۱ مرداد میریم ارس.چندتا حالا دیا.دوتا ام یه دختر یه پسر ارس.باشه دیا.دوقلو ها ارس.هوفف باش داشتیم حرف میزدیم که
ارس.دیا یه چایی میاری دستت دردنکنه دیا .باشه دیگه کسی نمیخواد رضا.زنداداش برای منم بیار دستت دردنکنه مهرا.زنداداش برای منم بیار امیر .دیانا برا منم بیار (رضا و مهراب داداش ارسلان و مهشاد و عسل خواهرای دیا) دیا.باش دیانا چایی رو آورد خوردیم بعد شام خوردیم و بعداز شام رضا.زنداداش مایه برادرزاده از طرف ارسلان نمیتونیم داشته باشیم دیا.چی ارس.رضا آخه الان وقت این حرفاست مهرا.راس میگه دیگه آخه دیانا از الان آیفون میخواد چیکار رضا.پشمک داریم درباره بچه حرف میزنیم نه آیفون در زمن دیانا آیفون داره مهرا. دیا.وای خدا مهراب از دست تو ساعت دونیم بود برگشتیم خونه دیا.من برم بالا لباسامو عوض کنم ارس.باش برو منم میخوابم دیا.چرا نمیری تو اتاقت ارس.حال ندارم راه برم دیا.وا گشاد خان ارس.عمت.... دیا.بله ارس.غلط کردم دیا.دیگه از این غلطا نکن ارس.باش دیانا=رفتم تو اتاق لباسامو عوض کردم رفتم پایین دیدم ارسلان خوابه پتو انداختم روش خوابیدم کنارش فردا صبح.... ارس.دیانا بدو حاضر شو دیا.وایسا دیگه ارس.باش پس من رفتم تو ماشین دیا.برو رفتم تو ماشین دیانا بعد از نیم ساعت اومد دیا.سلام ارس.چه عجب دیا. ارس.بریم دیا.بریم بعداز اینکه کارمون تموم شد رفتیم پارک ارس.دیانا فکر بچه دار شدن نیستی دیا.چی بگم خوب نمیدونم ارس.نظرت چیه از پرورشگاه بیاریم دیا.نمیدونم آره میشه ارس.آره دیا.پس ۱ مرداد میریم ارس.چندتا حالا دیا.دوتا ام یه دختر یه پسر ارس.باشه دیا.دوقلو ها ارس.هوفف باش داشتیم حرف میزدیم که
۱۵.۹k
۲۲ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.