یه وکیل باهوش با یه دختر بالرین زیبا ازدواج می کنه، دختره
یه وکیل باهوش با یه دختر بالرین زیبا ازدواج می کنه، دختره از اون مو بلوندهای خنده رو بود که قد متوسطی داشت، اون ها زندگی خوبی با هم داشتن، آقای وکیل رو پرونده ها کار می کرد، خانم بالرین می رقصید، آقای وکیل تو پرونده پیروز می شد، خانم بالرین می رقصید، آقای وکیل تو پرونده شکست می خورد، خانم بالرین می رقصید.
بعد از چند ماه وکیل حس می کنه دیگه اون دختر رو دوست نداره و به دخترهای باهوش و قد بلند و مو مشکی بیشتر علاقه منده، آقای وکیل نسبت به همسرش بی تفاوت میشه و خانم بالرین هنوز می رقصیده!
تا اینکه یه روز آقای وکیل یه خانم دکتر داروساز رو می بینه، از اون باهوش ها، قد بلند و مو مشکی، اون بدجور خاطرخواه خانم دکتر میشه، خانم دکتر تو داروخونه مسئول دادن 'متادون'به معتادها بوده، 'متادون' یه ماده مخدره کنترل شده هست که به معتادها میدن تا مجبور نشن جنازشون رو تو خیابون ها جمع کنن.
آقای وکیل هم واسه اینکه به دکتر نزدیک بشه، خودش رو معتاد می کنه تا هر روز بره پیشش و متادون بگیره.
از قضا خانم دکتر هم به وکیل علاقه مند میشه و واسه اینکه اون رو هر روز ببینه مقدار بیشتری بهش متادون میده.
خانم بالرین که هنوز می رقصیده متوجه داستان میشه و از آقای وکیل طلاق میگیره، آقای وکیل هم مجبور میشه نصف ثروتش رو به اون بده، مسئول داروخونه هم متوجه میشه که خانم دکتر بیش از انداره متادون به بیمار داده و پروانه پزشکی اون رو باطل می کنن.
آقای وکیل و خانم دکتر ازدواج می کنن، اما اون ها بعد از مدتی میفهمن که به درد هم نمی خورن و از هم جدا میشن و دچار افسردگی شدید میشن، اما اون ور خانم بالرین هنوز می خندیده و می رقصیده.
حالا از این داستان میشه سه تا نتیجه گیری کرد؛
اول اینکه، کسی که تمام شرایط مورد علاقه ات رو داره، الزاما همسر خوبی واست نیست.
دوم اینکه، کسی که حاضره واست همه کار بکنه، الزاما تا همیشه اونجور نمی مونه.
و سوم اینکه کسی که بی تفاوت میگذره می تونه یه برنده واقعی باشه!
📚 قهوه سرد آقای نویسنده
#روزبه_معین
بعد از چند ماه وکیل حس می کنه دیگه اون دختر رو دوست نداره و به دخترهای باهوش و قد بلند و مو مشکی بیشتر علاقه منده، آقای وکیل نسبت به همسرش بی تفاوت میشه و خانم بالرین هنوز می رقصیده!
تا اینکه یه روز آقای وکیل یه خانم دکتر داروساز رو می بینه، از اون باهوش ها، قد بلند و مو مشکی، اون بدجور خاطرخواه خانم دکتر میشه، خانم دکتر تو داروخونه مسئول دادن 'متادون'به معتادها بوده، 'متادون' یه ماده مخدره کنترل شده هست که به معتادها میدن تا مجبور نشن جنازشون رو تو خیابون ها جمع کنن.
آقای وکیل هم واسه اینکه به دکتر نزدیک بشه، خودش رو معتاد می کنه تا هر روز بره پیشش و متادون بگیره.
از قضا خانم دکتر هم به وکیل علاقه مند میشه و واسه اینکه اون رو هر روز ببینه مقدار بیشتری بهش متادون میده.
خانم بالرین که هنوز می رقصیده متوجه داستان میشه و از آقای وکیل طلاق میگیره، آقای وکیل هم مجبور میشه نصف ثروتش رو به اون بده، مسئول داروخونه هم متوجه میشه که خانم دکتر بیش از انداره متادون به بیمار داده و پروانه پزشکی اون رو باطل می کنن.
آقای وکیل و خانم دکتر ازدواج می کنن، اما اون ها بعد از مدتی میفهمن که به درد هم نمی خورن و از هم جدا میشن و دچار افسردگی شدید میشن، اما اون ور خانم بالرین هنوز می خندیده و می رقصیده.
حالا از این داستان میشه سه تا نتیجه گیری کرد؛
اول اینکه، کسی که تمام شرایط مورد علاقه ات رو داره، الزاما همسر خوبی واست نیست.
دوم اینکه، کسی که حاضره واست همه کار بکنه، الزاما تا همیشه اونجور نمی مونه.
و سوم اینکه کسی که بی تفاوت میگذره می تونه یه برنده واقعی باشه!
📚 قهوه سرد آقای نویسنده
#روزبه_معین
۱۴.۸k
۱۴ مهر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.