مث یه خودشی طنز آمیز

مث یه خودڪشی طنز آمیز
مث یه اعتراف بی معنـا..
بندری می خوریم و می رقصیم
مست می شیم با عـرق نعنـاع !

توو خیابون عشق بازی و شب
شامِمون خنده بود و سمبوسه
مزّه می داد با سس و ماتیڪ
طعمِ شیرینِ آخرین بوسـه!

یادگاری نوشتن اسمم
روی یه دستمال ماتیکی
با تـو هر روز، سینما رفتن
شیطنت هات توی تاریڪی !

سهممون از یه ڪوچه ی خلوت
یه ڪبودی خوب، رو گردن !
بهترین شعر عاشقانه ات این بود :
جیـغِ تـو موقـع بغـل ڪردن !

فڪر ڪردن به حالت چشمات
وقت برگشتن از تـو تا خونـه
پشت صدها چراغ قرمز و زرد
به ڪجا می رسن دو دیوونه !

عشق، توو شهر آهن و ماشین
مث یـه خودڪشی طنز آمیز
داره می لرزه و نمے افته ..
آخرین برگ، توی این پاییز

مست می شیم با عرق نعناع
خواب مے ریم پای تلویزیون
از چشای من و تـو معلومه..
ڪارمون می ڪشه تهِش به جنون

دیگه از هیچ چی نمی ترسه !
اون که از چشم عاشقت مسـته
از کانال من در تلگرام بازدید بفرمائید*
https://t.me/monlightyy/AAAAADwlabGn5JpFx5ds8A
دیدگاه ها (۳۷)

یه چیزی میگم بِت شاید بخندی بهم،شاید اصلا چشاتو باز ببندی به...

گرگ هرشب به شکارمیرفت وبی انکه چیزی شکارکند !!! بازمیگشت شبی...

قسم به برف به تُردی زمین به قندیل آویخته از ناودانقسم به کاج...

کنار توچای نوشیدن عالمی دارد...شاید باورت نشودحتی قند هم،دیر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط