هردو رو انتخاب می کنم!

هردو رو انتخاب می‌کنم!
P12

ا.ت: چیزی شده؟

"کوک یهو لباش و گذاشت رو لبای ا.ت... ا.ت تو شک بود و اصلا کاری نمیکرد بعد از اینکه کوک ولش کرد.."

ا.ت: خیلی عوضی هستی(عصبانی)

کوک: میدونم...فقط صبر کن!(ناراحت)

ا.ت: چیه دوباره راهنماییت کنم؟ میخوای ایندفعه بیا منو...

کوک: هیششششش...چقدر غر غر میکنی!

ا.ت: چی میخوای!

کوک:...ا.ت، من...من..

ته: تو چی؟

ا.ت: ارباب

ته: کوک برات متاسفم..تو میدونستی اما بازم...

کوک: تهیونگ..من هم ا.ت رو دوست دارم..نمیتونم ولش کنم..نمیتونم هیونگ! باور کن...

ا.ت: عاا‌...چه اتفاقی افتاده؟

ته و کوک باهم: ا.ت من دوست دارم!

ا.ت: ...

ته: ا.ت...من..من دوست دارم! من سرت داد زدم چون دلم نمیخواست با پسر دیگه ای صمیمی بشی چون دوست دارم...به عنوان خدمتکار نیاوردمت تو این عمارت..اوردمت چون میخواستم هروز به زیبایی هات نگاه کنم...من عاشقتم ا.ت..درکم کن!

کوک: ا...ا.ت من‌...منم دوست دارم..دیوانه بار عاشقتم! به عشق در نگاه اول اعتقاد نداشتم اما این تا وقتی بود که تورو هنوز ندیده بودم! باور کن...بارو کن دوست دارم..عاشقتم! توی مهمونی حرفی نمیزدم چون تهیونگ توی جمع گفت دوست داره...به بهونه دستشویی اومدم تا بهت اعتراف کنم!..لطفا..


💓💓