در زدم و گفت کیست گفتمش ای دوست دوست

در زدم و گفت کیست، گفتمش ای دوست، دوست

گفت در آن دوست چیست ؟ گفتمش ای دوست، دوست

گفت اگر دوستی! از چه در این پوستی ؟

دوست که در پوست نیست! گفتمش ای دوست، دوست

گفت در آن آب و گِل، دیده ام از دور دل

او به چه امّید زیست؟ گفتمش ای دوست، دوست

گفتمش این هم دمی است، گفت عجب عالمی است

ساقی بزم تو کیست؟ گفتمش ای دوست، دوست

در چو به رویم گشود، جمله ی بود و نبود
دیدم و دیدم یکی است، گفتمش ای دوست،دوست



#معینی_کرمانشاهی
دیدگاه ها (۱۵)

چقدر باید بگذردتا آدمبوی تن کسی را که دوست داشته از یاد ببرد...

گربیایی دهمت جان و نیایی کشدم غم من که بایست بمیرم,چه بیایی ...

غم مخور معشوق اگر امروز و فردا می کندشیر دور اندیش با آهو مد...

کمی گیجم کمی منگم, عجیب است پریده بی جهت رنگم,.عجیب است تورا...

مرا تو ای صنما در کنار باید و نیستچرا تو را نگه مهربار باید ...

رمان j_k

#Gentlemans_husband#Season_two#part_209وقتی دوست دخترمو دیدم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط