عشق دوباره پارت ۲

پسر:چی؟
جونگ کوک جواب نداد و دست من و کشید :بیا
-من با تو هیچ جا نمیام برو
دستم و محکم تر کشید و اینبار بلند تر گفت :گفتم باهام بیا
-من....من....نمیام
دیگه بعد این حرف چیزی نفهمیدم. کم کم چشامو باز کردم.
-من کجام ؟
+الان تو ماشین من وسط جاده ایم.
من میخواستم از ماشین پیاده شم
+صب کن الان حالت خوب نیس امشب با من بیا
-من با تو هیچ جا نمیام
جونگ کوک سیگارش رو انداخت زمین و اومد سوار ماشین شد ماشین رو روشن کرد و با سرعت از جاده خارج شد.
رسیدیم داخل شهر
-من با تو هیج جا نمیام .
امروز حالت خوب نیس بخاطر من بیا.
-من نمیام همینجا نگه دار .
جونگ کوک ماشین رو نگه داشت با داد گفت:بابا چرا نمیفهمی من بهت نیاز دارم تو بخاطر ی چیز کوچیک باهام کات کردی و بعد از اون روز من ن تونستم درست بخوابم ن تونستم درست غذا بخورم چرا نمیفهمی ؟هاااااااااان؟
-فک میکنی حال من بعد اون شب مثل قبل شد فک میکنی میتونستم خاطراتمون رو فراموش کنم فک میکنی میتونستم حتی برای ی ثانیه فراموشت کنم
دیگه بهم زنگ نزن دیگه نمیخوام ببینمت (با داد)........




خوب بود؟

یکشنبه هاو سه شنبه ها شاید زودتر یا دیر تر از وقتش بزارم
دیدگاه ها (۱۱)

حتی مجری هم از دیدن این مومنت ذوق کرد🥺🦋

پسراممممم🥲

سلامممم

برای اولین بارررررر ❤️‍🩹

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟗عشق مافیا ویو یونادستام میلرزه. با ترس همراه جونگ کوک ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط