زبان باز می کند پیراهنم
زبان باز می کند پیراهنم
که زخمی دستهای توست
فنجان رد لبهایت را به یاد می آورد
چشمهایم بهانه ات را می گیرند
گلهای پشت پنجره
خسته از خاکستر سیگارها
بهار را فراموش می کنند
فریاد می زنند دیوارها
خسته. از سایه ی لاغرم
که دلهره می اندازد در دلهاشان
محکم لبخند تو را بغل می گیرند
من حریف نبودنت نمی شوم
| زهره امیری |
که زخمی دستهای توست
فنجان رد لبهایت را به یاد می آورد
چشمهایم بهانه ات را می گیرند
گلهای پشت پنجره
خسته از خاکستر سیگارها
بهار را فراموش می کنند
فریاد می زنند دیوارها
خسته. از سایه ی لاغرم
که دلهره می اندازد در دلهاشان
محکم لبخند تو را بغل می گیرند
من حریف نبودنت نمی شوم
| زهره امیری |
۲.۷k
۱۷ بهمن ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.