دیگه نمیخوام زندگی کنم p3

های ببخشید میدونم خیلی دیر شد حالم بد بود این داستانو میخوام زود تموم کنم پس بزن بریم


ویو ا/ت
همینجوری داشتیم با هم حرف میزدیم که یهو صدای جیغ شنیدیم

صدای جیغ از سمت خونه می اومد
رفتیم تو دیدیم مونبین رو زمین افتاده باورم نمیشد همینجوری داشتم اشک می‌ریختم

بعد 2 دقیقه به اورژانس زنگ زدیم رسیدن و مونبین بردن

(2 ساعت بعد)

بعد 2 ساعت دکتر از اتاق عمل اومد بیرون

(علامت دکتر¶)

¶. متاسفم

+چی نه نمیشه امکان نداره دکتر خواهش میکنم بگو شوخی کردی دکتر هق خواهش حق میکنم نهههه....

(5 ماه بعد)

(یکی دیگه از دوستات لیا)
(علامت لیا§)

§. میچا اون دره لعنتی باز کن 5 روزه هیچی نخوردی

ویوی لیا

میچا الان 5 روزه هیچی نخورده از وقتی مونبین مرده هر 3 روز میاد غذا میخوره اما ایندفعه فرق کرده
اون الان 5 روزه هیچی نخورده نگرانشم

لیا:همینجوری داشتم گریه میکردم داد میزدم که میچا بیاد بیرون که یهو صدای شکستن شیشه شنیدم

.....


خب خب شرطارو کم میزارم چون دیر اینو گذاشتم
3 کامنت 15 لایک

بای🖤;-)
دیدگاه ها (۰)

https://nazarbazi.timefriend.ne/16836700528009https://like.t...

فوری هم بخونن

حیمم

فیک دیگه نمیخوام زندگی کنم p1

نام فیک: عشق مخفیPart: 39ویو ات*جی. خب معلومه زنم*دادتعجب کر...

سناریو:دعوا شروع ماجرا بود

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط