روزی مردی ثروتمند سنگی بزرگ را وسط جاده اصلی روستا گذاشت

روزی، مردی ثروتمند سنگی بزرگ را وسط جاده اصلی روستا گذاشت. سپس پشت بوته‌ها پنهان شد تا ببیند چه کسی آن را از سر راه برمی‌دارد.

اول، تاجری ثروتمند از آنجا گذشت. با دیدن سنگ، از اسب پیاده شد و با ناراحتی دور سنگ چرخید، سپس سوار شد و رفت. بعد، کشاورزی با گاری پر از محصول از راه رسید. او با عصبانیت به سنگ نگاه کرد و مسیرش را عوض کرد. بسیاری از مردم روستا از کنار سنگ رد شدند، اما هیچ‌کس حتی فکر جابه‌جا کردن آن را نکرد.

تا اینکه روز بعد، جوانی فقیر از راه رسید. او با دیدن سنگ، بارش را زمین گذاشت و با تمام نیرو شروع به هل دادن سنگ کرد. پس از ساعت‌ها تلاش، سنگ کمی تکان خورد. ناگهان جوان متوجه کیف چرمی زیر سنگ شد. وقتی آن را باز کرد، پر از سکه‌های طلا و نامه‌ای از طرف مرد ثروتمند بود که نوشته بود: *"این گنج برای کسی است که سنگ را از سر راه بردارد."*

مشکلات زندگی مانند همان سنگ بزرگ هستند. بعضی‌ها از کنارشان رد می‌شوند و بعضی تلاش می‌کنند تا آن‌ها را حل کنند. همیشه به یاد داشته باش که هر مانعی ممکن است فرصتی پنهان برای موفقیت باشد!
دیدگاه ها (۰)

صبح بخیر

عجب متنی

سلام دوستان

تقدیم دوستان

( گناهکار ) ۱۲۶ part نیمه شب با حس تشنگی پلک هاشو از هم بردا...

# اسیر _ ارباب PART_ 1 راوی: لرزان و گریان گوشه ای کز کرده ب...

🧐جعبه سیاهی که نباید باز شود🤔ماجرای هواپیمای اوکراینی خیلی ف...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط