🍒🌱خواب بودم، ناگهان مردم به رویم تاختند
🍒🌱خواب بودم، ناگهان مردم به رویم تاختند
جنگلی بکرم که در من یک اتوبان ساختند
جادهای امنم که عمری مردم بیذوق شهر
هی مرا در زیر پای خویش دست انداختند
عاشقان شهر، در صندوق پستی که منم
گریه میکردند هر شب، نامه میانداختند
من همان گنجینهای هستم که ناشیدزدکان
هرچه میبردند از من، عاقبت میباختند
شعر نابی هستم، امّا شاعران انجمن
جای حَظبردن، به نقد و شرح من پرداختند
لحظه لحظه جاریام در سطر سطر زندگی
"نام من عشق است"، این مردم مرا نشناختند...🌱🍒
❏ سعید_تاجمحمدی
جنگلی بکرم که در من یک اتوبان ساختند
جادهای امنم که عمری مردم بیذوق شهر
هی مرا در زیر پای خویش دست انداختند
عاشقان شهر، در صندوق پستی که منم
گریه میکردند هر شب، نامه میانداختند
من همان گنجینهای هستم که ناشیدزدکان
هرچه میبردند از من، عاقبت میباختند
شعر نابی هستم، امّا شاعران انجمن
جای حَظبردن، به نقد و شرح من پرداختند
لحظه لحظه جاریام در سطر سطر زندگی
"نام من عشق است"، این مردم مرا نشناختند...🌱🍒
❏ سعید_تاجمحمدی
۶.۱k
۲۵ بهمن ۱۴۰۱