نامه ای که هرگز ارسال نشد

از زبان ایزوکا
هیکاروی عزیزم سلام،شاید از خودت بپرسی که چرا اکنون برای تو نامه می‌نویسم؟ باید بگویم خودم هم جواب این سوال را نمیدانم،حتی از پست کردن این نامه برایت هم مطمئن نیستم، نمیدانم که دلیل این کارم چیست و حتی نمیدانم چه باید بنویسم..
میخواهم حرف بزنم، میخواهم بنویسم، میخواهم شنیده شوم ولی در سکوتم غرق شده ام و حتی نمیدانم چگونه بیرون بروم! هرچقدر دست و پا میزنم بیشتر غرق میشوم،هیچ راه فراری نیست.
بگذار از احساساتم بگویم، هرچند سخت است، خیلی سخت.
نمیدانم چه حسی دارم..پس من چه را میدانم؟ پس من به چه دردی میخورم وقتی چیزی را که درباره خودم است نمیدانم؟ اوه، من آدم بسیار کسل کننده و حوصله سر بر و مسخره ای هستم، من حتی عرضه مردن را هم ندارم. مطمئنم که این نامه را نخواهی خواند.
آری، میخواستم درباره احساساتی که دارم صحبت کنم، معمولا این کار را نمیکنم.
احساس دلتنگی دارم، شاید دلتنگ تو یا شاید هم.. نمیدانم دلتنگ چه کسی هستم. دیدی حتی نمیدانم چه مرگم است.
نمیدانم چگونه کسی را دوست بدارم، شاید هم میدانم و انجام میدهم..اما به روش خودم،مشکل اینجا است که بقیه متوجه اش نمی‌شوند، دارم گیج میشوم.
خوشحال نیستم،ناراحت هم نیستم، بی حس هم نیستم، مجموعه ای از همه ی بودن ها و نبودن ها در من جمع شده تند ولی آخر مگر من چند سال دارم؟ من چند سال دارم که چیز هایی را میفهمم و درک میکنم که یک شخص بالغ چهل ساله اکنون درک می‌کند. من همه چیز را میفهمم و این بالاخره مرا خواهد کشت.
دوستانم را از دست میدهم، جوری رفتار میکنند که انگار من مقصر هستم، من معمولا در ظاهر اهمیتی نمیدهم، ولی شب ها خیلی راجبشان فکر میکنم، هیکاروی نازنینم چه کاری میتوانم انجام دهم؟
خسته شده ام، از همه چیز، از همه کس، ولی حتی جرات خودکشی را هم ندارم، نمیدانم شاید هم داشته باشم ولی تا به حال امتحان نکرده ام، به هر حال برای تو که فرقی نمیکند، زیرا تو قرار نیست هیچ وقت این نامه را بخوانی، اما این را بدان که هر بار که با تو صحبت میکردم، هربار که نامه ای از طرف تو به من میرسید، با تمام وجود خرسند میشدم.
احتمالا دیگر نامه ای از طرف من دریافت نکنی، شاید این نامه خودکشی باشد، شاید هم نباشد، گفتم که، نمیدانم چه مرگم است، اما این را میدانم، میدانم که چقدر دوستت دارم، میدانم که صدایت چقدر زیبا است، گویی فرشته ای به زیبایی خودت حنجره ات را بوسیده است، با بند بند وجودم دوستت دارم، هیکارو.
دوست دار ابدی تو ساتو ایزوکا
دیدگاه ها (۱۱)

این خود منم

عاشق این آهنگ بیلی ام

👇سلام ای عشق دیروزی، منم آن رفته از یادی...که روزی چشمهایم ر...

رؤیای وصل

یک بار پرسیدی که چرا خود را دیوانه ی تو خطاب میکنم، آنگاه با...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط