دردهای من

دردهای من
جامه نیستند
تا ز تن در آورم
چامه و چکامه نیستند
تا به رشته ی سخن درآورم
نعره نیستند
تا ز نای جان بر آورم

دردهای من نگفتنی
دردهای من نهفتنی است

دردهای من
گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست
درد مردم زمانه است
مردمی که چین پوستینشان
مردمی که رنگ روی آستینشان
مردمی که نامهایشان
جلد کهنه ی شناسنامه هایشان
درد می کند

من ولی تمام استخوان بودنم
لحظه های ساده ی سرودنم
درد می کند

انحنای روح من
شانه های خسته ی غرور من
تکیه گاه بی پناهی دلم شکسته است
کتف گریه های بی بهانه ام
بازوان حس شاعرانه ام
زخم خورده است

دردهای پوستی کجا؟
درد دوستی کجا؟

قیصر_امین_پور
دیدگاه ها (۱۵)

دچار عشق میشوم، عشق که اشتباه نیست”بجز دو چشم خیس من برای آن...

یاریما دمیشم منه ساز آلسینسازی چالیم دردو غمیم آزالسینمگر من...

گاهی باید رفتاز وسعت ابدیت نداشتن ها…و کوله بار خستگی های با...

با هم - ﭼﻨﺎﻥ ﺯﻧـــﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﺳﺨﺖ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﯾـﻢ ﮔـﻮﯾـﯽ ﺳﺎﻝ ﻫﺎﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط