گاهی باید رفت
گاهی باید رفت
از وسعت ابدیت نداشتن ها…
و کوله بار خستگی های باران را
رها کرد
بر رود روان روزگار…
گاهی باید سکوت کرد
در بغضهای نهان شمع
و خطی نوشت از دلتنگی اشک
بر گونه های بیقرار باران…
و راهی شد،بی چتر و بی نگاه
بر وداع آخرین غزلواره های باران…
و اینچنین هجرت کرد
بر فصلهای بی امان اشک…
تا دیگر خطی از سلام آشنایی ها
بیدار نکند…
روح تشنه از دیدار…
از وسعت ابدیت نداشتن ها…
و کوله بار خستگی های باران را
رها کرد
بر رود روان روزگار…
گاهی باید سکوت کرد
در بغضهای نهان شمع
و خطی نوشت از دلتنگی اشک
بر گونه های بیقرار باران…
و راهی شد،بی چتر و بی نگاه
بر وداع آخرین غزلواره های باران…
و اینچنین هجرت کرد
بر فصلهای بی امان اشک…
تا دیگر خطی از سلام آشنایی ها
بیدار نکند…
روح تشنه از دیدار…
- ۶۹۹
- ۱۲ شهریور ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط