༒︎ 𝔇𝔢𝔞𝔱𝔥 𝔟𝔞𝔯 𝔤𝔞𝔪𝔞𝔰 ༒︎ 𝔭𝔞𝔯𝔱 7
༒︎ 𝔇𝔢𝔞𝔱𝔥 𝔟𝔞𝔯 𝔤𝔞𝔪𝔞𝔰 ༒︎ 𝔭𝔞𝔯𝔱 7
( فردا صبح )
✚ { طبق معمول من از همه رود تر بیدار شده بودم و اون خابالو ها هنوز خاب بودن...
اما صبر کن ببینم...
چو کجاست
این دختره یه چیزیش هست ها
چرا انقد عجیب میزنه
از درخت اومدم پایین و خب خابیدن اون بالا یه حس عجیبی داشت
ا/ت هنوز خاب بود و من رفتم دنبال چو بگردم اما میترسیدم ا/ت رو تنها بزارم اونم تو این شرایط
.
.
.
بالاخره تصمیم گرفتم برم بیرون و دنبال چو بگردم
داشتم لا به لایه درختا راه میرفتم که صدایی شنیدم
پشت یه درخت قایم شدم و به اطراف نگاه میکردم
یه کم رفتم جلو که دیدم چو اونجاست
نشسته و داره با علف های روی زمین بازی میکنه
✚ چو چیزی شده شرا اینجا نشستی همه جا رو دنبالت گشتم
✤ عام سلام کوک من خوبم چیزی نیست راستی چرا ا/ت رو تنها گزاشتی ممکنه تو درد سر بیوفته یا گم بشه نباید میومدی اینجا
✚اون میتونه از پس خودش بر بیاد خب؟
الانم بلند شو و بیا بریم
✤ باشه :)
{ بلند شدیم و راه افتادیم پیش ا/ت فردا فستیوال بود و من نگران خودم و ا/ت بودم که نکنه بندازنمون بیرون اخه اون تنها جایی بود که میتونستیم احساس راحتی کنیم و با جونمون بازی نکنن}
( وقتی رسیدن پیش ا/ت )
✙ هیی بچه ها میشه بگین کجا بودین ؟؟؟
داشت به سرم میزد که فرار کنم
کارتون قشنگ نبود
✚ ا/ت اروم باش فقط من و چو رفته بودیم یه کم قدم بزنیم همین
✤ اوهوم حق با کوکیه
{ ✙ خب جونگ کوک شی بچه داری هم مه بلدی کلک عررررررر ، عادی رفتار کن ا/ت وا نده }
✙ اها.. خب الان چیکار کنیم
✤ باید لباس پیدا کنیم براتون
شما رو میشناسن پس باید تغیر چهره بدین
برای کوک تو بهتره شبیه بابا بزرگا بشی و یه سیبیل با کلاه و عینک بزاری
✚ فکر نمیکنی بهم نمیاد ؟
✤ مگه قراره بهت بیاد
✙ بحث نکنید
✤ و تو ا/ت .. امممم واسه تو یه عینک افتابی بسه
تو زیاد تو چشم نیستی
✚ خب عقله کل اینا رو از کجا بیاریم؟
✙ حق با کوکه
✤ خب از خونه یه ما
{ ✚ باورم نمیشه یه بچه ی 12 ساله عقل کل ما باشه :/ غیر قابل تحملهههه ولی ازش خوشم میاد }
( خلاصش کنیممممم خسته شدم ، وقتی چو لباسا رو اورد و گزاشت تو خونه درختی، شب )
✤ میدونین چیه
شما دو تا خیلی به هم میاین
✙ چو میشه بس کنی؟
✚ همچین بی را هم نمیگه ها
✙ جانگ کوک شیییی
✚ باشه بابا اوکی
✤ جدی میگم بهش فکر کنید تا اینجا چقد به درد هم خوردین چقد به هم کمک کردین
✚ چو لطفا تمومش کن من و ا/ت رو این قضیه حساسیم
✤ خب نمیخایین به هم بگین منم مجبورم، مجبورتون کنم
✙ خببب چو من گوشامو گرفتم میتونی هرچی میخای حرف بزنی
{ ✤ از ادم بزرگا متنفرممم } ( اونا هم از تو متنفرننن 😂 )
✚ اما من یه کم نگرانم
✙ نگران نباش چو کارشو بلده
✤ حق با اونه کوک
.
.
.
( فردا صبح )
✚ { طبق معمول من از همه رود تر بیدار شده بودم و اون خابالو ها هنوز خاب بودن...
اما صبر کن ببینم...
چو کجاست
این دختره یه چیزیش هست ها
چرا انقد عجیب میزنه
از درخت اومدم پایین و خب خابیدن اون بالا یه حس عجیبی داشت
ا/ت هنوز خاب بود و من رفتم دنبال چو بگردم اما میترسیدم ا/ت رو تنها بزارم اونم تو این شرایط
.
.
.
بالاخره تصمیم گرفتم برم بیرون و دنبال چو بگردم
داشتم لا به لایه درختا راه میرفتم که صدایی شنیدم
پشت یه درخت قایم شدم و به اطراف نگاه میکردم
یه کم رفتم جلو که دیدم چو اونجاست
نشسته و داره با علف های روی زمین بازی میکنه
✚ چو چیزی شده شرا اینجا نشستی همه جا رو دنبالت گشتم
✤ عام سلام کوک من خوبم چیزی نیست راستی چرا ا/ت رو تنها گزاشتی ممکنه تو درد سر بیوفته یا گم بشه نباید میومدی اینجا
✚اون میتونه از پس خودش بر بیاد خب؟
الانم بلند شو و بیا بریم
✤ باشه :)
{ بلند شدیم و راه افتادیم پیش ا/ت فردا فستیوال بود و من نگران خودم و ا/ت بودم که نکنه بندازنمون بیرون اخه اون تنها جایی بود که میتونستیم احساس راحتی کنیم و با جونمون بازی نکنن}
( وقتی رسیدن پیش ا/ت )
✙ هیی بچه ها میشه بگین کجا بودین ؟؟؟
داشت به سرم میزد که فرار کنم
کارتون قشنگ نبود
✚ ا/ت اروم باش فقط من و چو رفته بودیم یه کم قدم بزنیم همین
✤ اوهوم حق با کوکیه
{ ✙ خب جونگ کوک شی بچه داری هم مه بلدی کلک عررررررر ، عادی رفتار کن ا/ت وا نده }
✙ اها.. خب الان چیکار کنیم
✤ باید لباس پیدا کنیم براتون
شما رو میشناسن پس باید تغیر چهره بدین
برای کوک تو بهتره شبیه بابا بزرگا بشی و یه سیبیل با کلاه و عینک بزاری
✚ فکر نمیکنی بهم نمیاد ؟
✤ مگه قراره بهت بیاد
✙ بحث نکنید
✤ و تو ا/ت .. امممم واسه تو یه عینک افتابی بسه
تو زیاد تو چشم نیستی
✚ خب عقله کل اینا رو از کجا بیاریم؟
✙ حق با کوکه
✤ خب از خونه یه ما
{ ✚ باورم نمیشه یه بچه ی 12 ساله عقل کل ما باشه :/ غیر قابل تحملهههه ولی ازش خوشم میاد }
( خلاصش کنیممممم خسته شدم ، وقتی چو لباسا رو اورد و گزاشت تو خونه درختی، شب )
✤ میدونین چیه
شما دو تا خیلی به هم میاین
✙ چو میشه بس کنی؟
✚ همچین بی را هم نمیگه ها
✙ جانگ کوک شیییی
✚ باشه بابا اوکی
✤ جدی میگم بهش فکر کنید تا اینجا چقد به درد هم خوردین چقد به هم کمک کردین
✚ چو لطفا تمومش کن من و ا/ت رو این قضیه حساسیم
✤ خب نمیخایین به هم بگین منم مجبورم، مجبورتون کنم
✙ خببب چو من گوشامو گرفتم میتونی هرچی میخای حرف بزنی
{ ✤ از ادم بزرگا متنفرممم } ( اونا هم از تو متنفرننن 😂 )
✚ اما من یه کم نگرانم
✙ نگران نباش چو کارشو بلده
✤ حق با اونه کوک
.
.
.
۲۱.۶k
۱۹ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.