عشق اجباری
"عشق اجباری "
p,5
.
.
ویو ساعت ۲ شب ا/ت*
از خواب بیدار شدم ... تشنم بود .... رفتم طبقه ی پایین و آب خوردم وقتی میخاستم برگردم به اتاقم صدایی از اتاق جونگ کوک شنیدم .... رفتم سمت در که نیمه باز بود و نگاهی به تو انداختم ... جونگ کوک با ی شیشه ی سوجو توی دستش روی تخت دراز کشیده بود و بی تابی میکرد.... وایی خدای من آخه مگه چقدر خوردی تو ..... درو باز کروم رفتم تو که دیدم اون بطری که دستش بود تازه بطری پنجمش بود ..... اروم رفتم سمت و دستمو گذاشتم روی پیشیونین واییی داشت از طب میسوزید .... سریع بطری رو از دستش کشیدم و گذاشتم کنار ... رفتم طبقه ی پایین و ی ظرف آب با ی تیکه پارچه پیدا کردم و بردم تو اتاق ... دکمه های لباسشو یکی یکی باز کردم و پیراهنشو درآوردم... واو چه پکایی .... پکاش آدمو در جا میکشتن .... سعی کردم نگاهو ازشون بگیرم ......رفتم پایین تخت نشستم و اروم اروم پارچه رو خیس کردم و روی بدنش گذاشتم ....... حدود ساعت ۳ و نیم بود ... بالاخره تبش اومد پایین ..... بالد شدم میخاستم برم که جونگو کوک دستمو کشید و با همون حالت مستیش و صدای بمش گفت
کوک : پیشم بخواب ...
ا/ت : چ...چی ؟ ( تعجب )
کوک : لطفا پیشم بخواب ....( کیوت و مست )
نفسی از کلافگی سر دادم و رفتم روی تخت دراز کشیدم ..... صورتم روبه روی صورتش بود ..... تاحالا از این قدر نزدیک بهش نگاه نکردم..... چقدر صورتش کیوت و جذاب بود ...... پشتمو کردم بهش ..... بهو دستی دور کمر لختم حس کردم .... جونگ کوک منو به سمت خودش کشید عقب و بغلم کرد. ...... قلبم ناخداگاه داشت تند تند میزد ... حس آرامش عجیبی داشتم ....... چند دیقه صبر کردم تا ضربان قلبم اوکی شد .... کم کم پلکام گرم شد و سیاهی
.
.
ویو صبح *
با حس کردن نفسای داغی به صورتم بیدار شدم ..... دیدم دستامو دور گردن جونگ کوکه و پاهام دور کمر لختش و اونم بغلم کرده دستاشو روی رون لخت پام حس کردم ..... بدنمو چسبونده بود به بدنش .... محو صورتش شده بودم خیلی جذاب و بی نقص بود .... با همون صدای بمش و چشمای بستش گفت ...
کوک : خوشت اومده هاا...
ا/ت تو که چشمات بسته بود. پس چطوری فهمیدی ک...
کوک : ( وسط حرف ا/ت ) که محوم شدی ؟ ( چشماشو باز کرد )
ناخداگاه لپام قرمز شد که گفت ...
کوک : رونای نرم و خدش فرمی داری ( بم )
خجالت کشیدم که منو بیشتر به خودش چسبوند ... بعد از ۲ مین یهووو.....
.
.
امیدوارم خوشتون بیاد خوشگلاا🥲💗
p,5
.
.
ویو ساعت ۲ شب ا/ت*
از خواب بیدار شدم ... تشنم بود .... رفتم طبقه ی پایین و آب خوردم وقتی میخاستم برگردم به اتاقم صدایی از اتاق جونگ کوک شنیدم .... رفتم سمت در که نیمه باز بود و نگاهی به تو انداختم ... جونگ کوک با ی شیشه ی سوجو توی دستش روی تخت دراز کشیده بود و بی تابی میکرد.... وایی خدای من آخه مگه چقدر خوردی تو ..... درو باز کروم رفتم تو که دیدم اون بطری که دستش بود تازه بطری پنجمش بود ..... اروم رفتم سمت و دستمو گذاشتم روی پیشیونین واییی داشت از طب میسوزید .... سریع بطری رو از دستش کشیدم و گذاشتم کنار ... رفتم طبقه ی پایین و ی ظرف آب با ی تیکه پارچه پیدا کردم و بردم تو اتاق ... دکمه های لباسشو یکی یکی باز کردم و پیراهنشو درآوردم... واو چه پکایی .... پکاش آدمو در جا میکشتن .... سعی کردم نگاهو ازشون بگیرم ......رفتم پایین تخت نشستم و اروم اروم پارچه رو خیس کردم و روی بدنش گذاشتم ....... حدود ساعت ۳ و نیم بود ... بالاخره تبش اومد پایین ..... بالد شدم میخاستم برم که جونگو کوک دستمو کشید و با همون حالت مستیش و صدای بمش گفت
کوک : پیشم بخواب ...
ا/ت : چ...چی ؟ ( تعجب )
کوک : لطفا پیشم بخواب ....( کیوت و مست )
نفسی از کلافگی سر دادم و رفتم روی تخت دراز کشیدم ..... صورتم روبه روی صورتش بود ..... تاحالا از این قدر نزدیک بهش نگاه نکردم..... چقدر صورتش کیوت و جذاب بود ...... پشتمو کردم بهش ..... بهو دستی دور کمر لختم حس کردم .... جونگ کوک منو به سمت خودش کشید عقب و بغلم کرد. ...... قلبم ناخداگاه داشت تند تند میزد ... حس آرامش عجیبی داشتم ....... چند دیقه صبر کردم تا ضربان قلبم اوکی شد .... کم کم پلکام گرم شد و سیاهی
.
.
ویو صبح *
با حس کردن نفسای داغی به صورتم بیدار شدم ..... دیدم دستامو دور گردن جونگ کوکه و پاهام دور کمر لختش و اونم بغلم کرده دستاشو روی رون لخت پام حس کردم ..... بدنمو چسبونده بود به بدنش .... محو صورتش شده بودم خیلی جذاب و بی نقص بود .... با همون صدای بمش و چشمای بستش گفت ...
کوک : خوشت اومده هاا...
ا/ت تو که چشمات بسته بود. پس چطوری فهمیدی ک...
کوک : ( وسط حرف ا/ت ) که محوم شدی ؟ ( چشماشو باز کرد )
ناخداگاه لپام قرمز شد که گفت ...
کوک : رونای نرم و خدش فرمی داری ( بم )
خجالت کشیدم که منو بیشتر به خودش چسبوند ... بعد از ۲ مین یهووو.....
.
.
امیدوارم خوشتون بیاد خوشگلاا🥲💗
- ۸.۳k
- ۰۶ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط