عشق را دیده ام از لحظه انکار شدن

عشق را دیده ام از لحظه انکار شدن
چه غریب عشق که بی عشق دم از عشق زدن
زنده ام من به خیال خوش دیدار وصال
جان سپردم که بگویم تو دم از هجر مزن
وطن آنجاست که قدر تو بدانند همه
زادگاهی که غریبی تو در آن نیست وطن
من ز دیدار همه تلخی وحشت دارم
ای خوشا لحظه دیدار تو و مست شدن
هنرم عشق و تویی عشق و جهان هم عاشق
هموطن با توی عشقم همه از روح و بدن
شاعر: دکتر مسعود نوروزی راهی

#عشق#هنر#عاشق#روح#بدن#وطن#انکار#هموطن#جهان#وحشت#تلخی#غریبی#غربت#خیال#خوش#وصال#میم_نون_راهی#م_ن_راهی
دیدگاه ها (۵)

گفته بودی من و تو عاشق هم تا باشیمنگذاری که من و دلهره یکجا ...

غرور و نخوت در هر زمانه ای وجود دارد چون در هر زمانه ای هستن...

بیانات آیت الله دکتر مسعود نوروزی راهی درباره قحطی و فاجعه ا...

حقیقت را برایت نمی گویند حقیقت را نشانت نمی دهند حقیقت را بر...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط