نقد صوفی نه همه صافی بیغش باشد

نقد صوفی نه همه صافی بی‌غش باشد
ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد

صوفی ما که ز ورد سحری مست شدی
شامگاهش نگران باش که سرخوش باشد

خوش بود گر محک تجربه آید به میان
تا سیه روی شود هر که در او غش باشد

خط ساقی گر از این گونه زند نقش بر آب
ای بسا رخ که به خونابه منقش باشد

ناز پرورد تنعم نبرد راه به دوست
#عاشقی شیوه #رندان_بلاکش باشد

غم #دنیای_دنی چند خوری باده بخور
حیف باشد دل دانا که #مشوش باشد

دلق و سجاده حافظ ببرد باده فروش
گر شرابش ز کف ساقی مه وش باشد


#حافظ
دیدگاه ها (۳)

.همین که بر مزارشان ایستاده ای ، یعنی تو را به حضور طلبیده ا...

نیمی از جانِ مرا بردی،محبت داشتی نیمِ باقی‌مانده هم هروقت فر...

با خودم گفتم؛ نمی شد راه آسان تر شود؟عشق پاسخ داد: ناهموار ب...

شاعری خوب است چون شب زنده دارم میکند..یک  غزل از تو بگویم ما...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط