نیمی از جان مرا بردی

نیمی از جانِ مرا بردی،
محبت داشتی

نیمِ باقی‌مانده هم
هروقت فرصت داشتی ...



#سجاد_سامانی
دیدگاه ها (۲)

جگر پرسوز و دل‏ پرخون، گریبان‏ چاک و جان‏ بر لب‏ـقضا را شرم ...

هر سربازی در جیبهایشدر موهایش و لای دکمه های یونیفورمش..زنی ...

.همین که بر مزارشان ایستاده ای ، یعنی تو را به حضور طلبیده ا...

نقد صوفی نه همه صافی بی‌غش باشدای بسا خرقه که مستوجب آتش باش...

مانده فقط جان که مرا ترک کند:)......

حیران شدم در کار تو، درمانده از رفتار تو...هم می گشایی پای ر...

آخ که چه خوب است حضور تو لابه‌لای این همه بدبختی. چه خوب است...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط