🍂
🍂
شهر خوابیده
من پر از بیداریم برای لالایی زخمهای
وجودم ،
که یادگاریست از خنجر روزگار ،
کاش می رسید
باران برکویر تنهایی من ، تا خیس خورد
خاطرات
مه گرفته برای زدودن قاعده های عذاب ،
تا پاک کند
سرخی خون شفق را ، سپید واژه های من از لاشه های خسته تن ،
تا فواره نزند
سرخی خون در فلق ،
تا کم شود هر روز موجی از کشته های ما !
(عظیم نیا)
شهر خوابیده
من پر از بیداریم برای لالایی زخمهای
وجودم ،
که یادگاریست از خنجر روزگار ،
کاش می رسید
باران برکویر تنهایی من ، تا خیس خورد
خاطرات
مه گرفته برای زدودن قاعده های عذاب ،
تا پاک کند
سرخی خون شفق را ، سپید واژه های من از لاشه های خسته تن ،
تا فواره نزند
سرخی خون در فلق ،
تا کم شود هر روز موجی از کشته های ما !
(عظیم نیا)
۳.۱k
۱۵ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.