شهر خوابیده

🍂
شهر خوابیده
من پر از بیداریم برای لالایی زخمهای
وجودم ،
که یادگاریست از خنجر روزگار ،
کاش می رسید
باران برکویر تنهایی من ، تا خیس خورد
خاطرات
مه گرفته برای زدودن قاعده های عذاب ،
تا پاک کند
سرخی خون شفق را ، سپید واژه های من از لاشه های خسته تن ،
تا فواره نزند
سرخی خون در فلق ،
تا کم شود هر روز موجی از کشته های ما !

(عظیم نیا)
دیدگاه ها (۱)

‌خورشید هر روز طلوع می کند اما تو هر روز عاشقترم میکنی! صبح...

‌خورشید هر روز طلوع می کند اما تو هر روز عاشقترم میکنی! صبح...

🌻دوستم باش،من از تو عشقی بزرگ نمی‌خواهم،حتی نمی‌خواهم برایم ...

یک شب خلاصه، ترس و لرز و دودو دم کردمگفتم: «ببخشیدا؛ شما ناج...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط