₽=¹²
یک ساعت بعد...
کوک ویو
غذا اماده شده بود صداش زدم تا بیاد...مثل جت اومد و با خوشحالی گفت از زندانم خلاص شدم بهش خندیدمو گفتم پس حواست به جواب دادنت باشه وگرنه میری یک زندان دیگه چیشییی گفت و نشست سر میز منم نشستم
کوک:خب بفرمائید پرنسس بابا غذا بخوره
نیونا:مرسی باباجونم
همینطور داشتیم غذا میخوردیم که بابا بلند شدو گفت تو بخور بعد بیا حال ازت بپرسم سری تکون دادم...
کوک:رفتم توی اتاق وی ای پی که مخصوص خودم داشتم و نیونا ازش خبری نداشت سیگارمو دراوردمو گذاشتم تو دهنم و شرابم رو دستم گرفتم و سیگار میکشیدمو شراب میخوردم
ویو نیونا
غذام تموم شد رفتم حال ولی دیدم کسی اونجا نیست پس همه جای خونه رو گشتم و حتی رفتم تو اتاق بابا و خودم اما اونجا هم نبود همینطور فکر می کردم که یادم اومد یک اتاقی بود که روش زده بود وی ای پی اما بخاطر اینکه بابام صدام زد نتونستم برم توش شاید اونجا باشه رفتم به سمت اتاق و بهش رسیدم درو باز کردم و دیدم بابا درحال سیگار کشیدنه
نیونا:باباجون سیگار نکش برات ضرر داره
کوک:نیونا تو اینجا چیکار می کنی
نیونا:دیدم نیستی اومد ببینم شاید اینجا باشی
کوک:پوفففف از دست تو
نیونا:بابا دیگه سیگار نکش
کوک:بچه ها به بابا هاشون دستور میدن یا باباها به بچه هاشون
نیونا:باباجون من نمیخوام تو سلامتیت به خطر بیوفته چون اگه تو مریض بشی و بمیری منم خودمو میکشم میام جات
کوک:یعنی چی خودمو میکشم دیگه این اخرین بارت باشه همچین حرفی زدی وگرنه اون زبونتو میبرم
نیونا:خیله خب باشه عصبی نشو پس اون سیگارو بزارش کنار
کوک:پوفییی کشیدمو سیگارمو گذاشتم تو جیبم وبهش گفتم:((وقت درس پرسیدنه))
#وانشات
#فیک
#فیلم
#والپیپر
کوک ویو
غذا اماده شده بود صداش زدم تا بیاد...مثل جت اومد و با خوشحالی گفت از زندانم خلاص شدم بهش خندیدمو گفتم پس حواست به جواب دادنت باشه وگرنه میری یک زندان دیگه چیشییی گفت و نشست سر میز منم نشستم
کوک:خب بفرمائید پرنسس بابا غذا بخوره
نیونا:مرسی باباجونم
همینطور داشتیم غذا میخوردیم که بابا بلند شدو گفت تو بخور بعد بیا حال ازت بپرسم سری تکون دادم...
کوک:رفتم توی اتاق وی ای پی که مخصوص خودم داشتم و نیونا ازش خبری نداشت سیگارمو دراوردمو گذاشتم تو دهنم و شرابم رو دستم گرفتم و سیگار میکشیدمو شراب میخوردم
ویو نیونا
غذام تموم شد رفتم حال ولی دیدم کسی اونجا نیست پس همه جای خونه رو گشتم و حتی رفتم تو اتاق بابا و خودم اما اونجا هم نبود همینطور فکر می کردم که یادم اومد یک اتاقی بود که روش زده بود وی ای پی اما بخاطر اینکه بابام صدام زد نتونستم برم توش شاید اونجا باشه رفتم به سمت اتاق و بهش رسیدم درو باز کردم و دیدم بابا درحال سیگار کشیدنه
نیونا:باباجون سیگار نکش برات ضرر داره
کوک:نیونا تو اینجا چیکار می کنی
نیونا:دیدم نیستی اومد ببینم شاید اینجا باشی
کوک:پوفففف از دست تو
نیونا:بابا دیگه سیگار نکش
کوک:بچه ها به بابا هاشون دستور میدن یا باباها به بچه هاشون
نیونا:باباجون من نمیخوام تو سلامتیت به خطر بیوفته چون اگه تو مریض بشی و بمیری منم خودمو میکشم میام جات
کوک:یعنی چی خودمو میکشم دیگه این اخرین بارت باشه همچین حرفی زدی وگرنه اون زبونتو میبرم
نیونا:خیله خب باشه عصبی نشو پس اون سیگارو بزارش کنار
کوک:پوفییی کشیدمو سیگارمو گذاشتم تو جیبم وبهش گفتم:((وقت درس پرسیدنه))
#وانشات
#فیک
#فیلم
#والپیپر
۷۱.۰k
۱۱ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.