کمی طنز در ایام نزدیکی به مدرسه

کمی طنز در ایام نزدیکی به مدرسه👍😐
هیت ندید چون من فقظ واسه روحتون میخواستم که زجر نکشید. پارت: 2

---

🎭 اتک آن تایتان: نسخه‌ی محله‌ی ما

در محله‌ی شینگانشینا، دیوارها نه برای محافظت از تایتان‌ها، بلکه برای جلوگیری از ورود همسایه‌ی فضول ساخته شده‌اند.
ارِن هر روز صبح با فریاد "من می‌خوام آزاد باشم!" از خواب بیدار می‌شه، ولی مامانش می‌گه: "تا وقتی ظرفا رو نشستی، آزادی معنی نداره!" 👀

---

میکاسا مثل همیشه با چشمانی بی‌احساس، پشت سر ارِن راه می‌ره؛ حتی وقتی ارِن فقط داره می‌ره نون بخره.
آرمین هم دائم نقشه می‌کشه، ولی نقشه‌هاش بیشتر شبیه برنامه‌ی سفر به شماله تا نجات بشریت.🤣🖼
---
یک روز، تایتان عظیم‌الجثه ظاهر می‌شه... ولی نه برای حمله، بلکه برای گرفتن سلفی با دیوار.
تایتان‌ها دیگه آدم نمی‌خورن، چون رژیم گرفتن. حالا فقط دنبال گلوتن فری هستن.
لیوای هم با وسواس همیشگی، قبل از کشتن تایتان‌ها اول زمین رو تی میکشه🧹

---

🎭 جوک از سگ‌های ولگرد بانگو:

دازای وقتی می‌خواد خودکشی کنه ولی اینترنت قطعه:

دازای: "خب، وقتشه یه روش جدید برای خودکشی پیدا کنم..."
چویا: "تو حتی نمی‌تونی رمز وای‌فای رو پیدا کنی، خودکشی پیشکش!"
دازای: "اگه اینترنت وصل نشه، این خودش یه دلیل برای مردنه!"
آتسوشی: "دازای ‌سان، لطفاً اول ایمیلت رو چک کن، بعد برو دنبال مرگ!"

---


چویا وقتی قدش رو مسخره می‌کنن:

چویا: "من با قدرت جاذبه زمین رو له می‌کنم!"
دازای: "آره ولی هنوز نمی‌تونی از قفسه‌ی بالا لیوان برداری!"
چویا: "تو رو با همون لیوان له می‌کنم!"
دازای: "اگه برسی بهش..."

---

وقتی دازای توی خودکشی هستش تازه یادش میاد یک کاری را انجام بده:

دازای: اتسوشی بیا منو از توی اتاق پر از گاز نجاتم بده!!!!!

اتسوشی: صدا از کجا میاد؟
کنیکیدا: نمیدونم (غرق در روزنامه خوندن)
دازای: اتسوشیییی!
اتسوشی: صدای دازای هستش!
کنیکیدا: خب بزار بمیره
اتسوشی: میرم کمکش!
وقتی اتسوشی، دازای رو نجات میگه، دازای میگه:
دازای: خب کارم و انجام دادم
کنیکیدا میاد و میگه:
دازای لامپ را روشن نکن
دازای از کرم ریزی روشن میکنه و بوم اتش سوزی و اونها توی تخت هستن و دازای میگه:
خودکشیم نا موفق بود
کنیکیدا و اتسوشی کلی سر دازای غر میزنن🤣🤣

(از کرم ریزیم گزاشتم و حالا خیره شوید به باسن گوجو🤣)
دیدگاه ها (۳)

"عشق او بود" پارت پانزدهم ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡لیوای، عصبانی ش...

"عشق او بود" پارت شانزدهم ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡صبح با لرزش زم...

"عشق او بود" پارت چهاردهم***********************************...

"عشق او بود"پارت: 13♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡لیوای روی تخت بود. ...

هنتای :: سوکوکو

هنتای :: سوکوکو

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط