عشق او بود

"عشق او بود"
پارت چهاردهم
*******************************************
هانجی دستش را روی شانه ام گذاشت و با اطمینان حاصل از چهره اش معلوم که گفت نگران هیچی نباش.با جدیت گفت:

•اره، میشه بیشتر بهم بگید؟

. خب نکات بعدی اینکه
- مراقبت از زخم‌ها و جلوگیری از عفونت
با توجه به شرایط جنگی و محیط آلوده، احتمال عفونت بسیار بالاست. استفاده از پانسمان‌های استریل، ضدعفونی منظم و مصرف آنتی‌بیوتیک ضروریه.

- فیزیوتراپی و توان‌بخشی
برای بازگرداندن عملکرد دست‌ها و پاها، تمرینات فیزیوتراپی باید به‌صورت تدریجی و تحت نظر متخصص انجام بشه.

- تغذیه مناسب برای ترمیم بافت‌ها
مصرف پروتئین، ویتامین C، روی و آهن برای بازسازی بافت‌های آسیب‌دیده بسیار مهمه.

- حمایت روانی و روحی
لیوای نه‌تنها از نظر جسمی آسیب دید، بلکه از نظر روانی هم تحت فشار بود—از دست دادن هم‌رزمان، خیانت‌ها و فشار جنگ. حمایت روحی از طرف دوستان و مشاور می‌تونه روند بهبودی رو تسریع کنه.

- پرهیز از بازگشت زودهنگام به میدان نبرد
با اینکه لیوای همیشه آماده جنگه، اما بازگشت زودهنگام می‌تونه آسیب‌ها رو مزمن کنه و حتی باعث ناتوانی دائمی بشه.
پس مراقبش باشید. اگر هرجوری هم یا اتفاقاتی افتاد بهتره توی خانه باشه. من دیگه باشد برم این قرص هارا هم نوشتم و نوشتم که چی بخوره و چی نخوره.

دکتر کاغذ را دست هانجی داد و هانجی هم تعظیم کوتاهی کرد و گفت:

•ممنونم دکتر کوروساوا

. خواهش میکنم، خوب مراقبش باشید

حتما

دکتر از اونجا رفت و هانجی با ا/ت تنها شد. لیوای خواب بود و این واسش ضروری بود. هانجی واسه ی اینکه ا/ت ناراحتی شا افزایش پیدا نکنه با انرژی بالایی گفت:

•بیا هرچه سریعتر یک غذای مفیدی واسه ی لیوای درست کنیم، تو توی اشپزی خیلی بهتری پس هرچیزی که نداریم و میرم میخرم.

نه نمیخوام به زحمت بی افتی

•زحمت واسه ی چی؟ کمک میخوام بهت بکنم بیا کاری کنیم که لیوای هرچه سریعتر خوب بشه!

ممنونم هانجی تو هم مثله لیوای حال منو خوب میکنی

هانجی و ا/ت با کمک هم تونستن که یک غذایی درست کنن که مفید باشه. ا/ت غذا را ریخت توی یک ظرف برد توی اتاق، لیوای ارام بیدار شده بود و با غذا و هانجی و ا/ت نگاه کرد. لیوای گفت:

~چرا کایتو ایندفعه اومد؟ چهارچشمی

•خب لیوای کایتو کوروساوا که بهترین دکتر هستش.

~چرا یکی دیگه....

ا/ت اروم خندید و گفت:

لیوای سخت نگیر کایتو درسته غر میزنه. ولی دکتر خوبیه

لیوای کمی عصبانی بود ولی هیچی نگفت. ا/ت ارام غذا به لیوای میداد و لیوای فقط میخورد. هانجی انقدر کرم میریخت که لیوای فقط تو ذهنش تصور میکرد. وقتی غذا تموم شد. لیوای پرسید:

~میتونم راه برم؟

هانجی با جدیت گفت:

•نه‌ نمیتونی راه بری
دیدگاه ها (۲)

کمی طنز در ایام نزدیکی به مدرسه👍😐هیت ندید چون من فقظ واسه رو...

"عشق او بود" پارت پانزدهم ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡لیوای، عصبانی ش...

"عشق او بود"پارت: 13♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡لیوای روی تخت بود. ...

"عشق او بود"پارت: دوازدهم **********************************...

پارت ۳۳ فیک مرز خون و عشق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط