DOCTORS OF GONGILL🥼part 47
جی هیون ارام چشم هایش را باز کرد. چند بار پلک زد تا دیدش واضح شود و متوجه دو دستی
شد که از بغلش کرده بود و یک پایش را روی پاهای جی هیون انداخته بود.
جی هیون چند بار تکان خورد و گفت: سونبه! دکتر مین! یااا مین یونگی!
یونگی به خاطر تکان های زیاد جی هیون از تخت افتاد. اخی از درد گفت و سرش را مالید.
جی هیون از روی تخت بلند شد و داد زد: دیوونه شدی؟!
یونگی سرش را خاراند و گفت: بیانه. عادت دارم تو خواب یه چیزی رو بغل کنم.
_ از اولشم نباید میزاشتم رو تختم بخوابی.
جی هیون این را گفت و از اتاق بیرون رفت.
--
یونگی چند مشت اب به صورتش زد و به اینه ی دستشویی خیره شد. با یاداوری کابوسی که
دیده بود، چشم هایش را محکم بست و مشت دیگری اب به صورتش پاشید. با این که مثل بقیه
ی شب ها کابوس دیده بود اما خواب راحتی داشت.
وقتی یونگی از دستشویی بیرون امد، جی هیون را دید که روی چهار پایه ای ایستاده و دارد
کابینت های باالی اشپزخانه را چک میکند.
+ داری چیکار میکنی؟!
جی هیون روی پنجه های پاهایش بلند شد و گفت: دنبال کاسه های مهمان میگردم. اما قدم
نمیرسه.
یونگی به چهارپایه نزدیک شد و با خنده گفت: چه جالب! فکر میکردم فقط خودم کوتوله ام.
_ اصال خنده دار...
اما جی هیون نتوانست جمله اش را تمام کند. چهارپایه لغزید و جی هیون از رویش افتاد.
یونگی که کنار چهارپایه ایستاده بود، سعی کرد جی هیون را بگیرد و خوشبختانه موفق شد.
وقتی جی هیون چشم هایش را باز کرد، صورت یونگی را با فاصله کم دقیقا روبرویش دید.
همانطور که به چشم های مشکی اش خیره شده بود گفت: میشه یه چیزی بپرسم؟
یونگی ارام سر تکان داد.
_ هرشب... کابوس میبینی؟
یونگی بعد از کمی مکث گفت: اول بلند شو.
جی هیون تازه فهمید در چه موقعیتی هستند. سریع از جایش بلند شد و لباسش را صاف کرد.
یونگی هم ارام بلند شد و کنار چشمش را خاراند.
+ همیشه برام مهم بوده زیر دستام بهم احترام بزارن اما از این که تو باهام غیر رسمی حرف
میزنی عصبانی نمیشم.
جی هیون ژستی گرفت و گفت: من متفاوتم.
--
جی هیون چند تقه به در اتاق زد.
+ بیا داخل.
جی هیون در را باز کرد و یونگی را دید که در حال کتاب خواندن است.
_ اممم یه درخواستی داشتم.
+ میشنوم.
جی هیون وارد اتاق شد و پوشه ای را به سمت یونگی گرفت.....
#BTS
شد که از بغلش کرده بود و یک پایش را روی پاهای جی هیون انداخته بود.
جی هیون چند بار تکان خورد و گفت: سونبه! دکتر مین! یااا مین یونگی!
یونگی به خاطر تکان های زیاد جی هیون از تخت افتاد. اخی از درد گفت و سرش را مالید.
جی هیون از روی تخت بلند شد و داد زد: دیوونه شدی؟!
یونگی سرش را خاراند و گفت: بیانه. عادت دارم تو خواب یه چیزی رو بغل کنم.
_ از اولشم نباید میزاشتم رو تختم بخوابی.
جی هیون این را گفت و از اتاق بیرون رفت.
--
یونگی چند مشت اب به صورتش زد و به اینه ی دستشویی خیره شد. با یاداوری کابوسی که
دیده بود، چشم هایش را محکم بست و مشت دیگری اب به صورتش پاشید. با این که مثل بقیه
ی شب ها کابوس دیده بود اما خواب راحتی داشت.
وقتی یونگی از دستشویی بیرون امد، جی هیون را دید که روی چهار پایه ای ایستاده و دارد
کابینت های باالی اشپزخانه را چک میکند.
+ داری چیکار میکنی؟!
جی هیون روی پنجه های پاهایش بلند شد و گفت: دنبال کاسه های مهمان میگردم. اما قدم
نمیرسه.
یونگی به چهارپایه نزدیک شد و با خنده گفت: چه جالب! فکر میکردم فقط خودم کوتوله ام.
_ اصال خنده دار...
اما جی هیون نتوانست جمله اش را تمام کند. چهارپایه لغزید و جی هیون از رویش افتاد.
یونگی که کنار چهارپایه ایستاده بود، سعی کرد جی هیون را بگیرد و خوشبختانه موفق شد.
وقتی جی هیون چشم هایش را باز کرد، صورت یونگی را با فاصله کم دقیقا روبرویش دید.
همانطور که به چشم های مشکی اش خیره شده بود گفت: میشه یه چیزی بپرسم؟
یونگی ارام سر تکان داد.
_ هرشب... کابوس میبینی؟
یونگی بعد از کمی مکث گفت: اول بلند شو.
جی هیون تازه فهمید در چه موقعیتی هستند. سریع از جایش بلند شد و لباسش را صاف کرد.
یونگی هم ارام بلند شد و کنار چشمش را خاراند.
+ همیشه برام مهم بوده زیر دستام بهم احترام بزارن اما از این که تو باهام غیر رسمی حرف
میزنی عصبانی نمیشم.
جی هیون ژستی گرفت و گفت: من متفاوتم.
--
جی هیون چند تقه به در اتاق زد.
+ بیا داخل.
جی هیون در را باز کرد و یونگی را دید که در حال کتاب خواندن است.
_ اممم یه درخواستی داشتم.
+ میشنوم.
جی هیون وارد اتاق شد و پوشه ای را به سمت یونگی گرفت.....
#BTS
۱۶.۱k
۲۴ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.