خرابم
خرابم
خراب ، مثلِ مکثِ نگاهی به سهمگینی یک حادثه
که نه پروای عبور دارد
نه دلی برای حضور
مثل گم شدن در دنیای بی روحِ کسی
که تفکیک میکند خواب را از خیالش
و در نبود هر دو
تنهاییهایش را به کوچه ی علی چپ میزند
تا تماشاگرِ انجمادِ شاهانه ی یک قلب نباشد
می ترسم
چهار پایی را میمانم هراسیده
در گرگ و میشِ لحظههای پر وحشتِ قبلِ زلزله
مثلِ دیوانه ای
که از خونچکان زخم روحِ پر تلاطمش
پناه میبرد به رویایِ خوشِ پرواز
و غرق میشود در تردیدِ پر سوزِ بودن یا نبودن
مردهای زیبا
که حتی از پریدن هم حساب میبرد
خراب ، مثلِ مکثِ نگاهی به سهمگینی یک حادثه
که نه پروای عبور دارد
نه دلی برای حضور
مثل گم شدن در دنیای بی روحِ کسی
که تفکیک میکند خواب را از خیالش
و در نبود هر دو
تنهاییهایش را به کوچه ی علی چپ میزند
تا تماشاگرِ انجمادِ شاهانه ی یک قلب نباشد
می ترسم
چهار پایی را میمانم هراسیده
در گرگ و میشِ لحظههای پر وحشتِ قبلِ زلزله
مثلِ دیوانه ای
که از خونچکان زخم روحِ پر تلاطمش
پناه میبرد به رویایِ خوشِ پرواز
و غرق میشود در تردیدِ پر سوزِ بودن یا نبودن
مردهای زیبا
که حتی از پریدن هم حساب میبرد
۶.۹k
۲۸ مرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.