ته ویو
ته ویو
&بسه پسر الانه که خفه شی
-هوم ولم کن *مست
انقدر خورده بودم که هیچی نمیفهمیدم
&بسه دیگه عه بریم خونه
-نه.. اون اون...
&وای پسر دیگه خودتم زیاده روی کردی پس حق بده
-نههه ولم کن *مست
ات ویو
همه خوابیده بودن بارون میومد چه جور نگران بودم چرا نمیاد که زنگ به صدا در اومد درو باز کردم با دیدن تهیونگ بغل رفیقش اونم مست چشمام از تعجب گشاد شد!
& ام سلام
+بدش من.. ممنون
&ها من رفتم بای
چرا این انقدر سنگین شده؟ دارم خفه میشم..
به زور بردمش سمت تختش گذاشتم از کشو لباس هاش لباسی برداشتم شروع کردم عوض کردن لباس هاش... که رسیدم به شلوارش :/ خدایا خودت بهم صبر بده زیپ شلوارش و کشیدم پایین خواستم شلوار راحتی پاش کنم که چشمم خورد به چیزی! .
بسم الله من چیزی ندیدم سری شلوار پاش کردم و خواستم برم که دستم وگرفت و پرت کرد بغلش صفت منو گرفت
+اییی ولم کن
. ...
۷:۳۰
ات ویو
از خواب بلند شدم دیدم ته رو افتاده هولش دادم اونور و رفتم بیرون هام خوابم میاد دیشب له شدم :/
رفتم سمت اتاقم و خودمو پرت کردم رو تخت
&بسه پسر الانه که خفه شی
-هوم ولم کن *مست
انقدر خورده بودم که هیچی نمیفهمیدم
&بسه دیگه عه بریم خونه
-نه.. اون اون...
&وای پسر دیگه خودتم زیاده روی کردی پس حق بده
-نههه ولم کن *مست
ات ویو
همه خوابیده بودن بارون میومد چه جور نگران بودم چرا نمیاد که زنگ به صدا در اومد درو باز کردم با دیدن تهیونگ بغل رفیقش اونم مست چشمام از تعجب گشاد شد!
& ام سلام
+بدش من.. ممنون
&ها من رفتم بای
چرا این انقدر سنگین شده؟ دارم خفه میشم..
به زور بردمش سمت تختش گذاشتم از کشو لباس هاش لباسی برداشتم شروع کردم عوض کردن لباس هاش... که رسیدم به شلوارش :/ خدایا خودت بهم صبر بده زیپ شلوارش و کشیدم پایین خواستم شلوار راحتی پاش کنم که چشمم خورد به چیزی! .
بسم الله من چیزی ندیدم سری شلوار پاش کردم و خواستم برم که دستم وگرفت و پرت کرد بغلش صفت منو گرفت
+اییی ولم کن
. ...
۷:۳۰
ات ویو
از خواب بلند شدم دیدم ته رو افتاده هولش دادم اونور و رفتم بیرون هام خوابم میاد دیشب له شدم :/
رفتم سمت اتاقم و خودمو پرت کردم رو تخت
۳.۵k
۲۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.