هفت مافیا به علاوه ی یکی / پارت 14
هفت مافیا به علاوه ی یکی / پارت 14
فردای اونروز ویو ا.ت =
یه ساعت دیگه باید برم بار پس لباسامو پوشیدم و آماده شدم و رفتم بیرون
سانوریا: کجا داری میری
ا.ت: میخوام برم بار
سوییچو گرفتم پ رفتم سوار ماشین شدم و راه افتادم سمت بار هوا کم کم داشت تاریک میشد
رسیدم بار و هیچکسو ندیدم رفتم نشستم روی همون صندلی و منتظر موندم که یه دفعه تهیونگ اومد و نشست رو صندلی بغلیم
تهیونگ: اگه قرار باشه فراموشم کنی انقد میام و میرم که نتونی یه لحظه از فکرت بیرونم کنی
ا.ت: شما؟
تهیونگ: ( نیشخند) همونی که یه زمانی همه زندگیت بود
بلند شدم و صندلی با صدا رفت عقب
ا.ت: نمیشناسم..
اومدم برم که دستمو گرفت و کشید پایین
تهیونگ: ولی من میشناسم... بشین
نشستم رو صندلی ولی پشتم بهش بود
تهیونگ: فراموشم کن ولی نذار سانوریا جامو بگیره
ا.ت: ما فقط همکاریم..
تهیونگ: این همکاری کی تموم میشه؟...
تهیونگ: ا.ت من میخواستم ازت محافظت کنم سانوریا واقعا خطرناک بود و هنوزم هست برا همین فک کردم بهتر باشه چند روز نباشی وگرنه تو هنوزم جزوی از مایی و هروقت خواستی میتونی برگردی... امیدوارم از تصمیمت مطمعن باشی...
ا.ت: بهم قول دادی پیشم باشی اما نبودی گفتی تنهام نمیذاری...
تهیونگ:.... و نذاشتم..
بلند شد و من هنوز پشتم بهش بود
تهیونگ: مراقب خودت باش.. به حرفام فک کن... فعلا
و بعد رفت منم برگشتم نگاش کردم که داشت از در میرفت بیرون و یکم به حرفاش فک کردم و بعد بلند شدم برم که یه دفعه سانوریا اومد تو...
ببینید کی پارت جدید گذاشتههه
بعد سال ها با پارت چهاردهم برگشتم 😂
فردای اونروز ویو ا.ت =
یه ساعت دیگه باید برم بار پس لباسامو پوشیدم و آماده شدم و رفتم بیرون
سانوریا: کجا داری میری
ا.ت: میخوام برم بار
سوییچو گرفتم پ رفتم سوار ماشین شدم و راه افتادم سمت بار هوا کم کم داشت تاریک میشد
رسیدم بار و هیچکسو ندیدم رفتم نشستم روی همون صندلی و منتظر موندم که یه دفعه تهیونگ اومد و نشست رو صندلی بغلیم
تهیونگ: اگه قرار باشه فراموشم کنی انقد میام و میرم که نتونی یه لحظه از فکرت بیرونم کنی
ا.ت: شما؟
تهیونگ: ( نیشخند) همونی که یه زمانی همه زندگیت بود
بلند شدم و صندلی با صدا رفت عقب
ا.ت: نمیشناسم..
اومدم برم که دستمو گرفت و کشید پایین
تهیونگ: ولی من میشناسم... بشین
نشستم رو صندلی ولی پشتم بهش بود
تهیونگ: فراموشم کن ولی نذار سانوریا جامو بگیره
ا.ت: ما فقط همکاریم..
تهیونگ: این همکاری کی تموم میشه؟...
تهیونگ: ا.ت من میخواستم ازت محافظت کنم سانوریا واقعا خطرناک بود و هنوزم هست برا همین فک کردم بهتر باشه چند روز نباشی وگرنه تو هنوزم جزوی از مایی و هروقت خواستی میتونی برگردی... امیدوارم از تصمیمت مطمعن باشی...
ا.ت: بهم قول دادی پیشم باشی اما نبودی گفتی تنهام نمیذاری...
تهیونگ:.... و نذاشتم..
بلند شد و من هنوز پشتم بهش بود
تهیونگ: مراقب خودت باش.. به حرفام فک کن... فعلا
و بعد رفت منم برگشتم نگاش کردم که داشت از در میرفت بیرون و یکم به حرفاش فک کردم و بعد بلند شدم برم که یه دفعه سانوریا اومد تو...
ببینید کی پارت جدید گذاشتههه
بعد سال ها با پارت چهاردهم برگشتم 😂
۳.۷k
۳۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.