تو آن بتی که پرستیدنت خطایی نیست

تو آن بتی که پرستیدنت خطایی نیست
وگر خطاست! مرا از خطا ابایی نیست !

بیا که در شب گرداب زلف مواجت
به غیر گوشه ی چشم تو ناخدایی نیست …

درون خاک دلم می تپد، هنوز اینجا
به جز صدای قدم های تو صدایی نیست …

نه حرف عقل بزن با کسی نه لاف جنون !
که هر کجا خبری هست ادعایی نیست

دلیل عشق، فراموش کردن دنیاست
وگرنه بین من و دوست ماجرایی نیست

سفر به مقصد سردرگمی رسید، چه خوب !
که در ادامه این راه ردپایی نیست …

#فاضل_نظری
دیدگاه ها (۲)

خورشید من! برای تو یک ذره شد دلمچندان که در هوای تو از خاک ب...

می‌گویند تنهایی پوست آدم را کلفت می‌کندمی‌گویند عشق دل آدم ر...

اولین جمعه ی زمستانیآهنگی به دلگیری مرگ...و فصلی که بی تو می...

x

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط