خورشید من برای تو یک ذره شد دلم

خورشید من! برای تو یک ذره شد دلم
چندان که در هوای تو از خاک بگسلم
.
دل را قرار نیست، مگر در کنار تو
کاین سان کشد به سوی تو منزل به منزلم
.
کبر است یا تواضع اگر، باری این منم
کز عقل نا تمامم و در عشق کاملم !
.
با اسم اعظمی که به جز رمزِ عشق نیست
بیرون کِش از شکنجه ی این چاهِ بابلم
.
بعد از بهارها و خزان ها، تو بوده ای
ای میوه ی بهشتی از این باغ، حاصلم
.
تو آفتاب و من چو گل آفتابگرد
چشمم به هر کجاست، تویی در مقابلم …
.
دریا و تخته پاره و توفان و من، مگر
فانوس روشن تو کشاند به ساحلم
.
شعرم ادای حق نتواند تو را، مگر
آسان کند به یاریِ خود، «خواجه» مشکلم:
.
« با شیر، اندرون شد و با جان، به در شود
عشق تو در وجودم و مِهر تو از دلم*»


استاد #حسین_منزوی
دیدگاه ها (۳)

می‌گویند تنهایی پوست آدم را کلفت می‌کندمی‌گویند عشق دل آدم ر...

.بی آنکه دیده بیند، در باغ احساس می توان کرد در طرح پیچ پیچ...

تو آن بتی که پرستیدنت خطایی نیستوگر خطاست! مرا از خطا ابایی ...

اولین جمعه ی زمستانیآهنگی به دلگیری مرگ...و فصلی که بی تو می...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط