یه وقتایی شخصیتی توی من بیدار میشه که

یه وقتایی شخصیتی توی من بیدار میشه‌‌ که،
هرکاری میکنم حالشو خوب کنم‌نمیتونم ...
دختری رنجور و کوچولو و اخمو...
هر لحظه لبهاشو ورمیچینه ...
باهاش حرف‌میزنم ...
از امید میگم...
از عشق میگم...
از زندگی و آینده ی قشنگمون میگم،
اما‌ انگار نه انگار...
گوشش بدهکارِ این حرفا نیست...
من هم بهش این فرصت رو میدم تا ،
تا با ناراحتیاش مدتی خلوت کنه ،
خلوت کنه تا خودش اینو بفهمه این دنیا،
حتی ثانیه ای ارزش بها دادن به غم هاشو نداره...
بهش یاد میدم وقتِ خودشو ،
تو توقع و انتظار از ادما تلف نکنه‌‌‌‌‌‌...
اخه کی بهتر میتونه مثل خودمون ،
دلمونو بدست بیاره ...
قلقلکش میدم...
بغلش میکنم...
اشکاشو پاک میکنم...
میبوسمش...
دخترِ لوسِ بی نظیرِ من...
زندگی کن ...
اگه دیدی آروم نمیشی،
ببخش...
هرچی و هرکی که...
باعث این حالت شده رو ببخش...
ببخش و به خدا بگو ؛
من میبخشم...
تو هم جای دیگه برام جبرانش کن...

#پناه_خطیر
دیدگاه ها (۳)

موهای یک زن خلق شده برای مردشکه بنشیند شانه اش کند، ببافد و ...

و کافی‌ست که تو قیافه‌ی ناشادی بگیری تا من همه‌ی شادی ‌ها و ...

رسمش نیست...می خواستی حواست را جمع کنی ،نگاهت را گره نزنی به...

تاریخ رُند باشد یا غیر رُندهوا آفتابی باشد یا بارانیاحوالم ت...

رمان انیمه ای هنوز نه چپتر ۲۲(گوینده : میتسوری:)امروز میخوام...

پارت ۷۸

Dark Blood p6

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط