دلم میخواست در عصر دیگری دوستت میداشتم

دلم‌ می‌خواست‌ در عصر دیگری‌ دوستت‌ می‌داشتم‌!
در عصری‌ مهربان‌تر و شاعرانه‌تر!
عصری‌ که‌
عطرِ کتاب‌، عطرِ یاس‌ و عطرِ آزادی‌ را بیشتر حس‌ می‌کرد!
دلم‌ می‌خواست‌ تو را
در عصر شمع‌ دوست‌ می‌داشتم‌!
در عصر هیزم‌ و بادبزن‌های‌ اسپانیایی‌
و نامه‌های‌ نوشته‌ شده‌ با پر
و پیراهن‌های‌ تافته‌ی‌ رنگارنگ‌!
نه‌ در عصر دیسکو، ماشین‌های‌ فراری‌ و شلوارهای‌ جین‌!
دلم‌ می‌خواست‌ تو را در عصرِ دیگری‌ می‌دیدم‌!
عصری‌ که‌ در آن‌
گنجشکان‌، پلیکان‌ها و پریان‌ دریایی‌ حاکم‌ بودند!
عصری‌ که‌ از آن‌ِ نقاشان‌ بود،
از آن‌ِ موسیقی‌دان‌ها،
عاشقان‌،
شاعران‌،
کودکان‌
و دیوانگان‌!
دلم‌ می‌خواست‌ تو با من‌ بودی‌،
در عصری‌ که‌ بر گل‌ و شعر و بوریا و زن‌ ستم‌ نبود!
ولی‌ افسوس‌!
ما دیر رسیدیم‌!
ما گل عشق‌ را جستجو می‌کنیم‌،
در عصری‌ که‌
با عشق بیگانه‌ است ...
دیدگاه ها (۱)

یک باره دچار شدم..جهانم آغشته به عطرِ پیراهنی شدکه هراسِ نبو...

براے ھر ڪسییہ اسم توے زندگیش ھست ڪہتا ابد ھر جایی اونو بشنوه...

گذاشتم که برهخودم با دستای خودم گذاشتم که بره...نه که من تمو...

#__هر_آدمـــےشبیه یه چیزے هستـــمثلا ، شاید اصغر فرهادےبراے ...

میخواهم در دنیای آرامش غیر درکی خودم غرق بشوم ،چشمانم را ببن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط