گذاشتم که بره
گذاشتم که بره
خودم با دستای خودم گذاشتم که بره...
نه که من تموم کنم رابطه رو نه...اون تموم کرد و رفت...اما من با پیگیر نشدن گذاشتم که بره...
نه که دیگه دوسش نداشته باشم نه... همچنان دلم میلرزید براش اما ترجیح دادم توو سکوت دلم بلرزه براش، توو دلم بگم میمیرم براش...
می تونستم زنگ بزنم... یه چیزی بگم که دلش بلرزه و برگرده
اما یه چیزایی
یه روزی، یه جایی باید تموم شه برات...
باید تمومش کنی و پاش وایستی و انقدر پاش وایستی که واقعا تموم شه برات...
گذاشتم که بره...
پشیمون نیستم اما گاهی توو تنهایی به خودم میگم " خودم گذاشتم که بره "
خودم با دستای خودم گذاشتم که بره...
نه که من تموم کنم رابطه رو نه...اون تموم کرد و رفت...اما من با پیگیر نشدن گذاشتم که بره...
نه که دیگه دوسش نداشته باشم نه... همچنان دلم میلرزید براش اما ترجیح دادم توو سکوت دلم بلرزه براش، توو دلم بگم میمیرم براش...
می تونستم زنگ بزنم... یه چیزی بگم که دلش بلرزه و برگرده
اما یه چیزایی
یه روزی، یه جایی باید تموم شه برات...
باید تمومش کنی و پاش وایستی و انقدر پاش وایستی که واقعا تموم شه برات...
گذاشتم که بره...
پشیمون نیستم اما گاهی توو تنهایی به خودم میگم " خودم گذاشتم که بره "
۶.۷k
۲۷ آذر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.