ساعت دو شب است که با چشم بی رمق

#
ساعت دو شب است که با چشم بی رمق
چیزی نشسته ام بنویسم بر این ورق
چیزی که سالهاست تو آنرا نگفته ای
جز با زبان شاخه گل و جلد زرورق
هر وقت حرف می زدی و سرخ می شدی
هر وقت می نشستی به پیشانی ات عرق
من با زبان شاعری حرف می زنم
با این ردیف و قافیه های اَجَق وَجَق
این بار از غزل کاش بشنوی
دیگر دلم به این همه غم نیست مستحق
من رفتنی شده، تو زبان باز کرده ای
آن هم فقط همین که: برو در پناه حق!

#نجمه_زارع
دیدگاه ها (۱)

آنقدر از فراق تو ای یار خسته امروزی هزار بار ز غمها شکسته ام...

#دوستت دارم و ای کاش بیایی، بیایی.دل من تنگ شده، کاش بدانم ت...

#وقت دلتنگی دلم صحرای محشر می شوداین ندیدن ها برایم تلختر سر...

#رفتی و یادت برایم یادگاری شد چرا؟خاطرم از خاطرات تو فراری ش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط