منعاشقیکمافیاشدم

#من_عاشق_یک_مافیا_شدم
#part_۴۶

ویو ا/ت رفتم توی حیاط چطور اون پسره عوضی به خودش جرعت داد و همچین حرفی بزنه یهو گشنم شد رفتم بیرون که برم مغازه و نودل بگیرم و بخورم رفتم بیرون از خونه رسیدم به مغازه رفتم تو و گفتم یه نودل برام گرم کنن نودلمو برداشتم و رفتم بیرون نشستم سرمو گذاشتم روی میز چشمامو بستم یهو با یه صدایی به خودمم اومدم
جونگکوک:شیر موز سفارش میدادی بهتر نبود؟
سرمو از روی میز ور داشتم دیدم که جونگکوکه گفتم
جونگکوک:پس اینجایی؟
ا/ت:به تو چه تو چیکار می مامانمی بابا می داداشمی خواهرمی
جونگکوک:من همه کارتم فهمیدی یه پوسخندی زدم
ا/ت: از چه لحاظ؟؟
جونگکوک:ببین من دوستت دارم می فهمی اصلا معنی عشقو
ا/ت:نه فقط تو میفهمی
جونگکوک:هه ولی من بیخیالت نمی شم می فهمی نمی شم
ویو ا/ت
از سر میز بلند شد و رفت توی مغازه دوباره سرمو گذاشتم روی میز باز صدای اومد سرمو بر داشتم دیدم نشسته روی صندلی و پاهاشو گذاشته روی هم و داره به منو نگاه می کنه خواستم حرف بزنم که گفت:هیش!! حرف نزن خوبه همین چنددقیقه پیش گفتم بی خیالت نمی شم
ا/ت حتما همون پسره یه سریع نگاهمو به پشت کردم دیدم داره پشت سرم میاد تا منو دید یه جا قایم شد خنده ام گرفته بود دوباره به راهم ادامه دادم که یکی دستاشو دور کمرم حلقه کرد و دیدم که......
دیدگاه ها (۰)

#من_عاشق_یک_مافیا_شدم #part_4۷دیدم که همون پسر یه گفتم:هی ول...

ببین چی واستون میزارم....بفهمید دوست دارم بیشعورا!!😭😭#BTS#Na...

#من_عاشق_یک_مافیا_شدم #part_4۵صبح ویو جونگکوک زود بلند شدم ...

ستونتون اومد....#BTS#Namjoon #jhope#Shuga#Jimin #Taehyung #J...

پارت 12خون تو رگام جم شد....ویو جونگکوک یه نفس عمیق کشیدم بع...

پارت ۳ فیک مرز خون و عشق

سوار ماشین شدیم رسیدیم که جونگکوک گفت جونگکوک: از کنارم جم ن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط