پارت ۴۶
پارت ۴۶
#سومی
وای خدا ابروم رفت دختره دست و پا چلفتی !!
کوکی: وای خدا حواست کجاس !! آسیب که ندیدی؟؟
من: ن..نههه خوبم!! ب..ببخشید .. آه ! خیلی بی دقتم !! استادم برگشته و یه عالمه کار ریخته سرم !!
برام برگه هارو جمع کرد داد دستم .. ناراحت به نظر میومد!
کوکی: مراقب باش !! کفش اسپورت بپوش ! این کفش ها .. پوشیدنش دردناک به نظر میاد !! .. من دیگه میرم
چی ؟! کفش اسپورت بپوشم ؟! آآآه درست میگه ! وای داشت یادم میرفت کارامو !! توی این مدت پایان نامه ام رو تموم کردم و آماده بود برای بررسی استاد !! فلش رو به استاد دادم و اومدم بیرون از اتاقش و رفتم توی محوطه کمپانی !! باورم نمیشد !! پدرم ! فهمیده بود که کجا کار میکنم اومده بود به کمپانی ! خیلی استرس گرفتم و سریعا رفتم توی کمپانی .. به شددتت استرس داشتم حالا چیکار کنم؟! ای خدا !! کیفمو برداشتم و راه افتادم سمت خونه ! میخواستم در رو باز کنم و برم توی خونه که یهو یه دست اومد روی شونه ام ..
پدر: آهاااا پس خونه ات اینجاس گیس بریده !!
من: دست کثیفت رو از روی شونه ام بر دار عوضی!!
پدر: خیلی پرور شدی ! نا سلامتی من پدرتم !!
یهو مادرم اومد بیرون از خونه .. خیلی نگران شدم ..
پدر: عزیزم پس توهم اینجا بودی ؟؟!!
مادر: به اون کاری نداشته باش !! طرفت منم درسته !!
من: مامان برو توی خونه الان بلایی سرت میاره !! توروخدا ...
یهو دیدم پدرم دست مامانمو گرفت و میخواست ببرتش !! دستشو گرفتم .. زورم نمی رسد که دست مامانمو از توی دستش در بیارم منو هل داد روی زمین !!
من: مامااااانننن
مامانم از دستش فرار کرد .. پدرم دنبالش کرد ولی بهش نمی رسید.. یهو با لگد زد توی پشت مادرم .. مادرم افتاد زمین و سرش خورد لبه جدول های خیابون .. نه ! نهههه!! مامااان..
با سرعت تمام دویدم سمت مادرم.. خون زیادی از سرش داشت میومد... بعد از چند ثانیه نگاه بهم صورتم چش..چشماشو بست ..
من: نه !! نه !! نهههه مامان !! بلند شو !😭😭 ... چیکار کردی کثافت !! مامانمو کشتی !!
پدر: م..من !! ن..نمیخواستم !! ...
با هزار بدبختی گوشیمو در آوردم زنگ زدم آمبولانس.. رسیدن علائمش رو چک کردن و گفتن مرده !!! دنیا روی سرم خراب شد .. تنها دلیل زندگیم مادرم بود.. چه طور تونستی منو انقدر زود و راحت رها کنی ..! من بدون تو چه غلطی بکنم 😭😭
من: کثافت عوضی!! راحت شدی؟؟ مامانمو کشتی !! تو.. تو یه قاتلی !! ازت نمی گذرم بی همه چیز!! ... مامانمو برگردون !! مگه با تو نیستم برش گردون عوضی!! 😭😭
پلیس ها اومدن و دستگیرش کردن .. نمیتونستم مادر مو ول کنم !! جنازه اش بغلم بود و داشتم آب میشدم... گریه میکردم .. خیلی درد داشت!! به زور مادر مو ازم جدا کردن و بردن سرد خونه .. فردا خاکش میکنن .. ههه حتما خوابه !! دارم خواب میبینم !! بیدار شو .. بیدار شو سومی!!!!!
ادامه پارت بعدی
#colorfullcoat #رمان_کت_رنگی
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن
#سومی
وای خدا ابروم رفت دختره دست و پا چلفتی !!
کوکی: وای خدا حواست کجاس !! آسیب که ندیدی؟؟
من: ن..نههه خوبم!! ب..ببخشید .. آه ! خیلی بی دقتم !! استادم برگشته و یه عالمه کار ریخته سرم !!
برام برگه هارو جمع کرد داد دستم .. ناراحت به نظر میومد!
کوکی: مراقب باش !! کفش اسپورت بپوش ! این کفش ها .. پوشیدنش دردناک به نظر میاد !! .. من دیگه میرم
چی ؟! کفش اسپورت بپوشم ؟! آآآه درست میگه ! وای داشت یادم میرفت کارامو !! توی این مدت پایان نامه ام رو تموم کردم و آماده بود برای بررسی استاد !! فلش رو به استاد دادم و اومدم بیرون از اتاقش و رفتم توی محوطه کمپانی !! باورم نمیشد !! پدرم ! فهمیده بود که کجا کار میکنم اومده بود به کمپانی ! خیلی استرس گرفتم و سریعا رفتم توی کمپانی .. به شددتت استرس داشتم حالا چیکار کنم؟! ای خدا !! کیفمو برداشتم و راه افتادم سمت خونه ! میخواستم در رو باز کنم و برم توی خونه که یهو یه دست اومد روی شونه ام ..
پدر: آهاااا پس خونه ات اینجاس گیس بریده !!
من: دست کثیفت رو از روی شونه ام بر دار عوضی!!
پدر: خیلی پرور شدی ! نا سلامتی من پدرتم !!
یهو مادرم اومد بیرون از خونه .. خیلی نگران شدم ..
پدر: عزیزم پس توهم اینجا بودی ؟؟!!
مادر: به اون کاری نداشته باش !! طرفت منم درسته !!
من: مامان برو توی خونه الان بلایی سرت میاره !! توروخدا ...
یهو دیدم پدرم دست مامانمو گرفت و میخواست ببرتش !! دستشو گرفتم .. زورم نمی رسد که دست مامانمو از توی دستش در بیارم منو هل داد روی زمین !!
من: مامااااانننن
مامانم از دستش فرار کرد .. پدرم دنبالش کرد ولی بهش نمی رسید.. یهو با لگد زد توی پشت مادرم .. مادرم افتاد زمین و سرش خورد لبه جدول های خیابون .. نه ! نهههه!! مامااان..
با سرعت تمام دویدم سمت مادرم.. خون زیادی از سرش داشت میومد... بعد از چند ثانیه نگاه بهم صورتم چش..چشماشو بست ..
من: نه !! نه !! نهههه مامان !! بلند شو !😭😭 ... چیکار کردی کثافت !! مامانمو کشتی !!
پدر: م..من !! ن..نمیخواستم !! ...
با هزار بدبختی گوشیمو در آوردم زنگ زدم آمبولانس.. رسیدن علائمش رو چک کردن و گفتن مرده !!! دنیا روی سرم خراب شد .. تنها دلیل زندگیم مادرم بود.. چه طور تونستی منو انقدر زود و راحت رها کنی ..! من بدون تو چه غلطی بکنم 😭😭
من: کثافت عوضی!! راحت شدی؟؟ مامانمو کشتی !! تو.. تو یه قاتلی !! ازت نمی گذرم بی همه چیز!! ... مامانمو برگردون !! مگه با تو نیستم برش گردون عوضی!! 😭😭
پلیس ها اومدن و دستگیرش کردن .. نمیتونستم مادر مو ول کنم !! جنازه اش بغلم بود و داشتم آب میشدم... گریه میکردم .. خیلی درد داشت!! به زور مادر مو ازم جدا کردن و بردن سرد خونه .. فردا خاکش میکنن .. ههه حتما خوابه !! دارم خواب میبینم !! بیدار شو .. بیدار شو سومی!!!!!
ادامه پارت بعدی
#colorfullcoat #رمان_کت_رنگی
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن
۱۲.۶k
۰۵ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.