پارت 2
پارت 2
~~~
داشتین باهم حرف میزدین که چشمت به یه مغازه رامن فروشی خوشگل افتاد که دور تا دورش گل بود .
ا/ت دست باجی رو کشید برد داخل
باجی: کجاداری میری .... واییییی چه قدر اینجا قشنگه .
ا/ت: وایب خوبی داره ،دلم میخواد تا صبح بشینم اینجا
باجی منو رو نشونت داد با تعجب گفت
باجی : رامن جلبک و گل رز وحشی؟
ا/ت : فکر کنم یه جور رامن سبزیجات؟
باجی : من همینو میخوام
ا/ت: مطمئنی شاید خوشمزه نباشه !
باجی: امتحانش ضرری نداره
ا/ت:اوکی پس منم میخورم
باجی : من برم سفارش بدم
ویو باجی
داشتم میرفتم رامن سبزیجات رو سفارش بدم که پک جی رو دیدم بعدش چیفویو رو دیدم
چیفویو: سلام باجی سان
باجی : سلام !اینجا چیکار میکنی ؟
چیفویو:راستش خیلی وقت بود که رامن
نخوردم برای همین اینجا به چشمم خورد گفتم بیام ببینم چطوریه
باجی : برو پیشه ا/ت
چیفویو: میشه برای من رامن سبزیجات سفارش بدی (چه پرو😂)
باجی: اوکی
وقتی چیفویو رو دیدم خوشحال شدم گفتم وقت خوبیه که اون دوتا رو باهم آشنا کنم .
ویو چیفویو
داشتم دنبال ا/ت میگشتم ولی اینجا دو تا دختر و یه پسر بیشتر نبود یعنی کدوم میتونه باشه
یه دفعه چشمم به یه دختر خوشگل مو فرفریه
چشم رنگی افتاد با خودم گفتم کاشکی این باشه که باجی اومد .
باجی :چرا وایسادی
یکم خجالت کشیدم ولی بلخره گفتم
چیفویو: نتونستم پیداش کنم
باجی : دنبالم بیا
دقیقاً داشتیم میرفتیم سمت همون دختره
توی دلم همش خدا خدا میکردم همین باشه
باجی :ا/ت مهمون داریم
یکم استرس داشتم که گند نزنم
چیفویو: سلام
ا/ت : سلام از دیدنتون خوشبختم
چیفویو: منم از دیدنم یعنی از دیدنتون خوفختم چیزخوشبختم (بچم یکم استرس داره😂)
ذهن چیفویو: ریدممممممم
___----------------
پایان پارت 2
~~~
داشتین باهم حرف میزدین که چشمت به یه مغازه رامن فروشی خوشگل افتاد که دور تا دورش گل بود .
ا/ت دست باجی رو کشید برد داخل
باجی: کجاداری میری .... واییییی چه قدر اینجا قشنگه .
ا/ت: وایب خوبی داره ،دلم میخواد تا صبح بشینم اینجا
باجی منو رو نشونت داد با تعجب گفت
باجی : رامن جلبک و گل رز وحشی؟
ا/ت : فکر کنم یه جور رامن سبزیجات؟
باجی : من همینو میخوام
ا/ت: مطمئنی شاید خوشمزه نباشه !
باجی: امتحانش ضرری نداره
ا/ت:اوکی پس منم میخورم
باجی : من برم سفارش بدم
ویو باجی
داشتم میرفتم رامن سبزیجات رو سفارش بدم که پک جی رو دیدم بعدش چیفویو رو دیدم
چیفویو: سلام باجی سان
باجی : سلام !اینجا چیکار میکنی ؟
چیفویو:راستش خیلی وقت بود که رامن
نخوردم برای همین اینجا به چشمم خورد گفتم بیام ببینم چطوریه
باجی : برو پیشه ا/ت
چیفویو: میشه برای من رامن سبزیجات سفارش بدی (چه پرو😂)
باجی: اوکی
وقتی چیفویو رو دیدم خوشحال شدم گفتم وقت خوبیه که اون دوتا رو باهم آشنا کنم .
ویو چیفویو
داشتم دنبال ا/ت میگشتم ولی اینجا دو تا دختر و یه پسر بیشتر نبود یعنی کدوم میتونه باشه
یه دفعه چشمم به یه دختر خوشگل مو فرفریه
چشم رنگی افتاد با خودم گفتم کاشکی این باشه که باجی اومد .
باجی :چرا وایسادی
یکم خجالت کشیدم ولی بلخره گفتم
چیفویو: نتونستم پیداش کنم
باجی : دنبالم بیا
دقیقاً داشتیم میرفتیم سمت همون دختره
توی دلم همش خدا خدا میکردم همین باشه
باجی :ا/ت مهمون داریم
یکم استرس داشتم که گند نزنم
چیفویو: سلام
ا/ت : سلام از دیدنتون خوشبختم
چیفویو: منم از دیدنم یعنی از دیدنتون خوفختم چیزخوشبختم (بچم یکم استرس داره😂)
ذهن چیفویو: ریدممممممم
___----------------
پایان پارت 2
۵۹۲
۰۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.