بالاخره پارت دادمممم

بالاخره پارت دادمممم
دنیای انیمه پارت ۹
.
.
.
وقتی داشتم به گربه نگاه میکردم،انگار داشت سعی می‌کرد باهام ارتباط چشمی برقرار کنه
گربه:میو[پشتتو ببین]
منبرگشتم و پشتمو دیدم
یه ماشین داشت بهمون نزدیک میشد.اون کی بود؟
از لوید پرسیدم:لوید،اون کیه که داره به سرعت میاد سمتمون؟
لوید:وای نه،فقط سفت بشینین!
*ارتباط ذهنی با انیسا و انیا و جینجر(جلسه شد😂)من:(اون دیگه کیه؟)
جینجر:(معلومه آدم خوبی نیس،چون لوید به نظر نگران میاد)
انیا:*وی تقریبا در خواب ناز تشریف دارن(بابا بزارین بخوابم خوابم میادددد)
انیسا:(فکر کنم میشناسمش ولی باید دقیق تر ببینم...)
انیسا داشت تمرکز می‌کرد که یهو همه چیز وایساد
انگار زمان متوقف شده بود
داشتم دور و برمو نگاه میکردم
اینبار یه گربه ی طوسی و سفید بود...
صبر کن...اون...منم؟!
خودمم،وقتی هنوز گربه بودم
انگار توی خاطراتم گم شدم
ولی آخه الان؟
به خودم (گربه)نگاه میکنم:چرا انقدر ترسیدم؟
یهو یه پسر اومد،جینجر بود.
منو گرفتن و برون خونه
یهو متوجه پرتاب یچیزی میشم
سریع جا خالی یادم نگاه میکنم...کسی نیست
فقط توی ماشین دیگه کسی نیست (ماشین ما نه ماشین اون یارو)
+چیشد توی خاطراتت گم شدی؟نکنه ترسیدی؟:/
واتدا،سابرینا،
[سابرینا رو با این+و خودمو با _نشون میدم*گشادی(ToT))
_یعنی اینجا هم ولم‌نمیکنی؟
+تا وقتی نمیری مطمعن باش نه
_اینجا چه خبره؟
تایلر(دوست پسر سابرینابا این علامت×)
×چیه با خاطراتت مشکل داری؟
_نه فقط نمیخوام دیگه اون موقع رو ببینم...
×باشه پس گورتو گم کن!
همه چیز به حالت عادی برگشت
از لوید میپرسم چرا انقدر از سابرینا بدش میاد؟
لوید:بدم نمیاد،فقط...حوصلشو ندارم
جینجر:مگه اونم اینجا میاد؟
لوید:دنیای گاچا با دنیای انیمه یه ارتباطاتی باهم دارن
میتونین همیشه بیاین اینجا
خلاصه که می‌رسیم خونه و میخوابیم تا صبح*ساعت ۱۰
باورتون بشه یا نه من بلند شدم همه خواب بودن🗿
بلند شدم یکم سرو وضع خونه رو مرتب کنم
*تقریبا یه ماه بود ما اونجا بودیم
پاشدم گل هارو آب دادم پنجره هارو باز کردم و خواستم چایی درست کنم که یهو یه باد تند زد و یچیزی اومد تو خونه
یه نامه
از طرف...ننوشته؟
برای من؟
بازش میکنم و...
.
.
.
خواستم یکم طولانی ترش کنم ویس اجازه نمیده پست کنم=/////
خلاصه که اره دیگه
برای پارت بعد ۲۰ لایک میخوام😂❤️‍🩹🤝