شهدا
پیکر مردی به آب افتاده بود
موج ها در پیچ و تاب افتاده بود
زخم ها هریک زبانی باز کرد
حمد و تسبیح خدا آغاز کرد
دست او می گفت تحلیل خدا
دست دیگر ذکر یا قدوس را
وه چه زیبا بود بر زیر لبش
ناله ی جانسوز یارب یاربش
با نگاه آخرین خنده کرد
ماندگان را تا ابد شرمنده کرد
ای بلم ای با شهیدان همسفر
وی ز عشق باکری ها شعله ور
ای تو با هدی مساوی با حیات
وی تو بی مهدی برابر با ممات
آخرین همراه مهدی بوده ای
تا خدا با ناخدا پیموده ای
گر تو از مهدی خبر داری بگو
داری اندر سینه اسراری بگو
بازگو از آنچه بر یاران گذشت
کشمکش هایی که در طوفان گذشت
ای بلم ای کشتی بی ناخدا
ناخدایت را کجا بردی کجا؟
ناخدایی که خدایی بود و بس
او حسینی، کربلایی بود و بس
عاقبت همراه مهدی سوختی
سوختی و آبرو اندوختی
باکری بر ملک دل ها میر بود
با نگاهی جذبه اش دل می ربود
عشق را با خون سر تفسیر کرد
مرگ را با خنده ای تحقیر کرد
خون دل بود آنچه بارید از قلم
شیره جان بود اینکه شد رقم
آنقدر بارید اشک خامه ام
مثنوی گردید مهدی نامه ام
فرمانده دلاور لشکر ٣١ عاشورا
موج ها در پیچ و تاب افتاده بود
زخم ها هریک زبانی باز کرد
حمد و تسبیح خدا آغاز کرد
دست او می گفت تحلیل خدا
دست دیگر ذکر یا قدوس را
وه چه زیبا بود بر زیر لبش
ناله ی جانسوز یارب یاربش
با نگاه آخرین خنده کرد
ماندگان را تا ابد شرمنده کرد
ای بلم ای با شهیدان همسفر
وی ز عشق باکری ها شعله ور
ای تو با هدی مساوی با حیات
وی تو بی مهدی برابر با ممات
آخرین همراه مهدی بوده ای
تا خدا با ناخدا پیموده ای
گر تو از مهدی خبر داری بگو
داری اندر سینه اسراری بگو
بازگو از آنچه بر یاران گذشت
کشمکش هایی که در طوفان گذشت
ای بلم ای کشتی بی ناخدا
ناخدایت را کجا بردی کجا؟
ناخدایی که خدایی بود و بس
او حسینی، کربلایی بود و بس
عاقبت همراه مهدی سوختی
سوختی و آبرو اندوختی
باکری بر ملک دل ها میر بود
با نگاهی جذبه اش دل می ربود
عشق را با خون سر تفسیر کرد
مرگ را با خنده ای تحقیر کرد
خون دل بود آنچه بارید از قلم
شیره جان بود اینکه شد رقم
آنقدر بارید اشک خامه ام
مثنوی گردید مهدی نامه ام
فرمانده دلاور لشکر ٣١ عاشورا
۲.۸k
۲۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.