سه ارباب خشن پارت هفتم
ویو ا/ت
با احساس کردن دردی زیر شکمم بیدار شدم
با بیاد اوردن کار های دیشب یه جیغ بنفشی زدم که باعث شد تهیونگ پشماش بریزه
تهیونگ: اووه عزیزم کی بیدار شدی
ا/ت: اصلا به تو چه دیشب بهام چیکار کردی
تهیونگ: هیچی فقط میخاستم موهاتو بشورم که دیدم از حال رفتی بعد اوردمت اینجا
فکر کنم گشنته وایسا واست صبحانه بیارم
ا/ت: نمیدونم چرا ولی تهیونگ خیلی مهربون شده بود واقعا این اخلاقش رو دوست دارم
تهیونگ: خدارو شکر که هیچی یادش نمیاد برم صبحونه شو بیارم
ا/ت: خیلی شکمم درد میکرد اونقدری که گریم گرفت
تهیونگ: صبحانه رو آماده کردم بعد رفتم سمط اتاق صدای گریه شنیدم بعد رفتم پیش ا/ت و دیدم صدای گریه از اون میاد رفتم و آروم بقلش کردم
ا/ت: نفهمیدم کی ولی تهیونگ اروم در اتاق رو باز کرد و اومد داخل بقلم کرد که این باعث شد آرامش پیدا کنم منم زار زار بقل اون گریه کردم
تهیونگ: نمیدونستم که واسه ی چی کریه میکنه بخاتر همین ازش پرسیدم و اون به شکمش نگاه کرد یه خنده ی ریزی کردم و دلش رو ماساژ دادن
تهیونگ: ا/ت
ا/ت: بله؟!
تهیونگ: الان بهتری؟!
ا/ت: آره یکمی بهترم،تهیونگ ممنونم
تهیونگ: واسه چی من که کاری نکردم
تهیونگ: ا/ت میخای از جیمین انتقام بگیری
ا/ت: آره میخام میخام ولی چطوری
تهیونگ: اگه خودتو جای دوست دخترم جا بزنی میتونی حرسش رو در بیاری
حالا تو دوست دخترم میشی
ا/ت: خیلی دلم میخاست که از جیمین انتقام بگیرم بخاتر همین گفتم بله
تهیوگ: وقتی ا/ت گفت بله یه حس عجیبی بهم دست داد و ناخاسته بقلش کردم
ا/ت: تهیونگ از خوشحالی بقلم کرد ولی ما فقط تظاهر به این کار میکنیم ......
تو خماری بمانید😆😆😆😆
با احساس کردن دردی زیر شکمم بیدار شدم
با بیاد اوردن کار های دیشب یه جیغ بنفشی زدم که باعث شد تهیونگ پشماش بریزه
تهیونگ: اووه عزیزم کی بیدار شدی
ا/ت: اصلا به تو چه دیشب بهام چیکار کردی
تهیونگ: هیچی فقط میخاستم موهاتو بشورم که دیدم از حال رفتی بعد اوردمت اینجا
فکر کنم گشنته وایسا واست صبحانه بیارم
ا/ت: نمیدونم چرا ولی تهیونگ خیلی مهربون شده بود واقعا این اخلاقش رو دوست دارم
تهیونگ: خدارو شکر که هیچی یادش نمیاد برم صبحونه شو بیارم
ا/ت: خیلی شکمم درد میکرد اونقدری که گریم گرفت
تهیونگ: صبحانه رو آماده کردم بعد رفتم سمط اتاق صدای گریه شنیدم بعد رفتم پیش ا/ت و دیدم صدای گریه از اون میاد رفتم و آروم بقلش کردم
ا/ت: نفهمیدم کی ولی تهیونگ اروم در اتاق رو باز کرد و اومد داخل بقلم کرد که این باعث شد آرامش پیدا کنم منم زار زار بقل اون گریه کردم
تهیونگ: نمیدونستم که واسه ی چی کریه میکنه بخاتر همین ازش پرسیدم و اون به شکمش نگاه کرد یه خنده ی ریزی کردم و دلش رو ماساژ دادن
تهیونگ: ا/ت
ا/ت: بله؟!
تهیونگ: الان بهتری؟!
ا/ت: آره یکمی بهترم،تهیونگ ممنونم
تهیونگ: واسه چی من که کاری نکردم
تهیونگ: ا/ت میخای از جیمین انتقام بگیری
ا/ت: آره میخام میخام ولی چطوری
تهیونگ: اگه خودتو جای دوست دخترم جا بزنی میتونی حرسش رو در بیاری
حالا تو دوست دخترم میشی
ا/ت: خیلی دلم میخاست که از جیمین انتقام بگیرم بخاتر همین گفتم بله
تهیوگ: وقتی ا/ت گفت بله یه حس عجیبی بهم دست داد و ناخاسته بقلش کردم
ا/ت: تهیونگ از خوشحالی بقلم کرد ولی ما فقط تظاهر به این کار میکنیم ......
تو خماری بمانید😆😆😆😆
۶۷.۰k
۱۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.