فال فنجان من این بود که شاعر بشوم

فال فنجان من این بود که شاعر بشوم...
از سر بخت خوشم با تو معاصر بشوم...

دست تقدیر بر این بود که سیمرغ شوی...
من به همراه تو تا قاف ،مسافر بشوم...

هر کسی را که به فکرم برسد بنده ی توست...
آه باعث شدی از عشق تو کافر بشوم...

"شاید این گونه خدا خواست مرا "اجر" دهد"...
تا که در فلسفه ی عشق تو حاضر بشوم...

حقم این نیست که یک لحظه نگاهت بکنم؟
یا که در خواب تو یک ثانیه ظاهر بشوم؟

غزل از شرم تمنا به تو مخفی شده تا....
باز من در صدد مصراع اخر بشوم
دیدگاه ها (۷)

یک قهوه تلخ و یک پنجره، پر از بارانتصویر چشم توستکه در چشم خ...

به رفتن تو سفر نه ، فرار می گویندبه این طریقه ی بازی قمار می...

‌چه غریبستانی ست میان عشیره ی عشاق ماندنباید به دیار عزلت...

تمام کوچه عطر تو را می‌گیرندوقتی...موهایت بر اندام عریان پای...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط