سخنعشق تو بی آن که برآید به زبانم

...
سخن عشق تو بی آن که برآید به زبانم
رنگ رخساره خبر می‌دهد از حال نهانم
گاه گویم که بنالم ز پریشانی حالم
بازگویم که عیان است چه حاجت به بیانم؟
گر چنان است که روی من مسکین گدا را
به در غیر ببینی ز در خویش برانم
من در اندیشه آنم که روان بر تو فشانم
نه در اندیشه که خود را ز کمندت برهانم
#سعدی
#گل
#ایران_زیبا
#صبح_تابستانی در "پارک قیطریه منطقه یک تهران
#سخن #عشق #زبان #رنگ #رخسار #حال #نهان #ناله #پریشان #پریشانی #عیان #حاجت #بیان #مسکین #گدا #راندن #اندیشه #روان #فشاندن #کمند #رهاندن #پارک #قیطریه #پارک_قیطریه #تهران #تابستان #شهریور
#flowers
#flower
دیدگاه ها (۰)

...با روی تو ز سبزه و گلزار فارغیمبا چشم تو ز باده و خمار فا...

...به تو که میرسم،سکوت می کنمتا زیبایی ات سخن گوید!تا آرامش ...

...گفته بودی نرگسی از جنس باران بوده ایسرزمین باغ دل را مست ...

...برای لرزاندن دلم،تکان گیسویت کافیستاخم و تیر لازم نیست!دل...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط