فال

دستانم را گرفت و گفت بگذار فالت را ببینم...
میگفت مشکل تو این است که زیاد میفهمی...
آدم زیاد که میفهمد رنجهای زیادتری را به دوش میکشد...
میگفت وقتی زیاد میفهمی، قبل از اینکه بگویند باید بروی میفهمی وقت رفتن است اما منتظر میمانی تا بشنوی...
بالاخره خدا هم آدمها را قصاص پیش از جنایت نمیکند...
میگفت این فاصله فهمیدن تو تا اقرار دیگران رنجی مضاعف تحمیل میکند به آدم...
میگفت تا عمر داری بار فهمیدنت را به دوش خواهی کشید و این یعنی زندگی سختی خواهی داشت...
دستهایم را از دستش بیرون کشیدم. آدم برای پاک کردن اشکهایش به دستهایش نیاز دارد...
#او_نویسی:
دارم ذره ذره به رفتن نزدیک میشوم...
دیدگاه ها (۷)

هجر

«دیوانه جان» دنیای ما این دور و برها نیست

چرا

زنی دیوانه که شعر میگفت

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط