ویو آت
ویو آت
جیمین صدامو گرفت و رفت با ذوق پریدم رو تخت ولی استخونم درد گرفت بکشتت خدا جونگکوک (خدانکنه) یه صداهایی از پایین میومد رفتم طبقه پایین خیلی خوشحال و انکار درد نداشتم... میخپاستم بفهمه نمیتونه منو تسلیم کنه داشت با بادیگارد حرف میزد
که منو دید
-(پوزخند) لونا..
که اون پیکمی سریع اومد
°جونم ارباب
-کارشو بهش بگو پاهاشم ببند.کلیدش شماره ۳۰۰
°هرزه...ارباب...
-چته؟
°این هرزه منو انداخت زمین و پاهام الان درد میکنه آیییی
بعد خودشو ول کرد جونگکوک گرفتش عنم اومد
-راست میگه؟(ترسناک)
سرمو تکون دادم و خندیدم
-بادیگارد ببرش اتاق شکنجه
وای نه...واقعا خیلی محکم میزنه دیگه تحمل ندارم اگه الان بزنه گریمو میبینع و من اینو نمیخوام..از دستام گرفتن که فرشته نجاتم اومد وای عاشقتم
=ولش کن... جونگکوک واقعا خسته نشدی؟همین الان زخماشو پانسمان کردم آنقدر بی رحم نباش
°اون هرزه منو اذیت میکنه
=لونا (ترسناک) دیروز داشتی با همین بادیگارد س.کس میکردی چیزی نگفتم...روز قبلشم که با یه بادیگارد دیگه و حتی ل.ز هم کردی دختر بعد به ا.ت میگی هرزه؟
ویو جیمین
من خوناشام فضولی نیستم اما چاره ای نداشتم لونا خیلی پرو شده بود و خب آت تازه زخماشو پانسمان کرده بودم جونگکوک روی پری هاش خیلی حساسه هیچکس حق نداره بهشون دست بزنه و خون جلوی چشماشو گرفته بود
-بادیگارد...ولش کن به جاش این هرزه رو ببر اتاق شکنجه تا بیام به خدمتش برسم.(عربدع)
اوف پشماتون ریخت نههه؟؟
جیمین صدامو گرفت و رفت با ذوق پریدم رو تخت ولی استخونم درد گرفت بکشتت خدا جونگکوک (خدانکنه) یه صداهایی از پایین میومد رفتم طبقه پایین خیلی خوشحال و انکار درد نداشتم... میخپاستم بفهمه نمیتونه منو تسلیم کنه داشت با بادیگارد حرف میزد
که منو دید
-(پوزخند) لونا..
که اون پیکمی سریع اومد
°جونم ارباب
-کارشو بهش بگو پاهاشم ببند.کلیدش شماره ۳۰۰
°هرزه...ارباب...
-چته؟
°این هرزه منو انداخت زمین و پاهام الان درد میکنه آیییی
بعد خودشو ول کرد جونگکوک گرفتش عنم اومد
-راست میگه؟(ترسناک)
سرمو تکون دادم و خندیدم
-بادیگارد ببرش اتاق شکنجه
وای نه...واقعا خیلی محکم میزنه دیگه تحمل ندارم اگه الان بزنه گریمو میبینع و من اینو نمیخوام..از دستام گرفتن که فرشته نجاتم اومد وای عاشقتم
=ولش کن... جونگکوک واقعا خسته نشدی؟همین الان زخماشو پانسمان کردم آنقدر بی رحم نباش
°اون هرزه منو اذیت میکنه
=لونا (ترسناک) دیروز داشتی با همین بادیگارد س.کس میکردی چیزی نگفتم...روز قبلشم که با یه بادیگارد دیگه و حتی ل.ز هم کردی دختر بعد به ا.ت میگی هرزه؟
ویو جیمین
من خوناشام فضولی نیستم اما چاره ای نداشتم لونا خیلی پرو شده بود و خب آت تازه زخماشو پانسمان کرده بودم جونگکوک روی پری هاش خیلی حساسه هیچکس حق نداره بهشون دست بزنه و خون جلوی چشماشو گرفته بود
-بادیگارد...ولش کن به جاش این هرزه رو ببر اتاق شکنجه تا بیام به خدمتش برسم.(عربدع)
اوف پشماتون ریخت نههه؟؟
- ۲۶۱
- ۰۸ دی ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط