دستهایت کوچک بودند برای به آغوش کشیدن صبر و سختی

دست‏هایت کوچک بودند برای به آغوش کشیدن صبر و سختی.

اما تو چقدر سربلند بیرون آمدی از دردها و دلتنگی‏ها!

صبر را از چه کسی به ارث برده بودی، نمی‏دانم!

اما ایمان، هم‏پای تو بزرگ شده بود.

یا.رقیه.خاتون...مددی بانو.....
دیدگاه ها (۱)

یا.حسین....

بر پاشدست در دل من خیمه ی غمیجانـم چه نوحه و چه عزا و چه مات...

آه ای دوشیزه شب‏های شیون و شعر! از این پس بر آغوش خسته ویران...

ای خدای مهربانموقتے دلم نا آرام استمیدانم در جایے تو را از ی...

مادر نامت را که می نویسمقلم می لرزددل می لرزدجهان آرام می شو...

میخواهم در دنیای آرامش غیر درکی خودم غرق بشوم ،چشمانم را ببن...

ی درخواستی داشتموقتی عضو نهمی، سونگمین هم روت کراشهاینجوری ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط