گمشده منپارت
گمشده من/پارت۱۰
(باکوگو) :
امروز دکو برگشته دلم میخواست برم دیدنش ولی نشستن تو اتاقم رو ترجیح میدم.
__چند دقیقه بعد__
*صدای در زدن*
(باکوگو) :
/کیه؟؟بیا تو/ در که باز شد دیدم دکوعه
(دکو) :
/کاچان... میخواستم .......باهات حرف بزنم یادته؟ /کاچان سرش رو برام تکون داد. /خب راستش درمورد مسئله خاصی نبود ولی بازم لازم بود که تو رو هم در جریان بزارم...... اونروز توی بیمارستان .... وقتی بیهوش بودم احساس کردم آینده رو دیدم که...... که توش خودم........مردم/
(باکوگو) :
/داری چی واسه خودت زر زر میکنی؟ چطور ممکنه کسی آینده رو تو خواب ببینه؟ اونم کسی به توهم ای تو/
(دکو) :
/خواهش میکنم باور کن...... گرچه زیاد اهمیتی نداره فقط یکی از بقایای وان فور آل اینو بهم نشون داد..... البته شاید تو درست میگی و همش یه خواب مسخره بوده باشه..... بهرحال ممنون که به حرفای من گوش دادی/همینو گفتم و در رو باز کردم و رفتم... اصلا با خودم چه فکری کردم که اینارو بهش گفتم؟
___آن سمت ، ویو مخفیگاه آل فور وان__
(آل فور وان) :
/ببینم تووایس تونستی اون مایع رو تزریق کنی ؟؟ یا حتی از پس این کار ساده هم بر نیومدی؟؟ /تووایس سرش رو تکون داد.
(تووایس) :
/نه نتونستم..... واقعا معذرت میخوام لطفا__/
(ال فور وان) :
/بسه بسه دیگه نمیخوام صدای نحس تو بشنوم/از جلوی چشمام دور شد. حتی اگه وان فور آل هنوز هم درون بدن اون فعال باشه نمیتونه به خاطر آسیب دیدگی هاش از اون استفاده کنه پس الان بهترین فرصته که میتونیم بدزدیمش.. خیله خب دیگه از فکر کردن خسته شدم بهتره بعدا در این باره فکر کنم.
خب نظری ؟ حمایتی؟
(باکوگو) :
امروز دکو برگشته دلم میخواست برم دیدنش ولی نشستن تو اتاقم رو ترجیح میدم.
__چند دقیقه بعد__
*صدای در زدن*
(باکوگو) :
/کیه؟؟بیا تو/ در که باز شد دیدم دکوعه
(دکو) :
/کاچان... میخواستم .......باهات حرف بزنم یادته؟ /کاچان سرش رو برام تکون داد. /خب راستش درمورد مسئله خاصی نبود ولی بازم لازم بود که تو رو هم در جریان بزارم...... اونروز توی بیمارستان .... وقتی بیهوش بودم احساس کردم آینده رو دیدم که...... که توش خودم........مردم/
(باکوگو) :
/داری چی واسه خودت زر زر میکنی؟ چطور ممکنه کسی آینده رو تو خواب ببینه؟ اونم کسی به توهم ای تو/
(دکو) :
/خواهش میکنم باور کن...... گرچه زیاد اهمیتی نداره فقط یکی از بقایای وان فور آل اینو بهم نشون داد..... البته شاید تو درست میگی و همش یه خواب مسخره بوده باشه..... بهرحال ممنون که به حرفای من گوش دادی/همینو گفتم و در رو باز کردم و رفتم... اصلا با خودم چه فکری کردم که اینارو بهش گفتم؟
___آن سمت ، ویو مخفیگاه آل فور وان__
(آل فور وان) :
/ببینم تووایس تونستی اون مایع رو تزریق کنی ؟؟ یا حتی از پس این کار ساده هم بر نیومدی؟؟ /تووایس سرش رو تکون داد.
(تووایس) :
/نه نتونستم..... واقعا معذرت میخوام لطفا__/
(ال فور وان) :
/بسه بسه دیگه نمیخوام صدای نحس تو بشنوم/از جلوی چشمام دور شد. حتی اگه وان فور آل هنوز هم درون بدن اون فعال باشه نمیتونه به خاطر آسیب دیدگی هاش از اون استفاده کنه پس الان بهترین فرصته که میتونیم بدزدیمش.. خیله خب دیگه از فکر کردن خسته شدم بهتره بعدا در این باره فکر کنم.
خب نظری ؟ حمایتی؟
- ۳.۵k
- ۱۷ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط