خداروشکر بلاخره رسیداون روزیکه قرار بود به کارام بخندم

دیدگاه ها (۱)

به اون درجه از عرفان رسیدم که اخرین باری که حالم بد بود

شروع آموزش کارهای پزشکی😆 امروز اولین آمپولمو زدمم😆

فرش خانه ی مادر بزرگ این شکلی بود. یعنی مادرم میگفت

در شب تلخ جدایی عشق را نفرین مکن ..این قضاوت انتقام

#خداخاصجذابخاصترینزیباقشنگشیکبینظیرپست_جدیدجمیلپستای_قبلم_بب...

نمیدونم برای لبخندش بخندم یا گریه کنم🥺🖤@majidsalehzadeh0598 ...

‌‌تا نوشتم که دلم با تو خوش است، دل من از قلم افتاد و شکست.....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط