پارت پنجم
ࡏ᪴ࡄߺࡐ߳ ܢ̣ߺܨ ࡆࡏࡎࡆܢ̣ߺ ܩܟ̇! :)
پانسمانم تموم شده بود که
اجوما صدامون کرد برای شام شب شده بود..
از زبان ات
خیلی درد داشتم رفتم غذامو خوردم بعدشم رفتم تو اتاقم!
بوی خون میدادم پانسمان هامو باز کردم رفتم حموم لباسامو تیکه تیکه در آوردم رفتم زیر دوش تا منم زیر دوش تمیز بشم وان پر میشد
یکم ک گذشت وان پر شد رفتم نشستم توش نیم ساعت همون تو بودم ک آب سرد شد بلند شدم بدنمو شستم موهامو که تا زانوم بودو با سختی شستم حوله رو دورم پیچیدم اومدم بیرون یادم افتاد لباس آماده نکردم بلند شدم کشورو باز کردم با کلی لباس خوشگل روبه رو شدم خیلی ناز بودن دوتا شو برداشتم کشور پایین و ک باز کردم با کلی لباس خواب تور توری مواجه شدم با قیافه جمع شده گفتم ایششش خدا اون روز نیاره😂😔
کشور پایین باز کردم که کلی لباس زیر بود خیلی ناز بودن داشتم نگاهشون میکردم که چشمم افتاد ب ی لباس زیر صورتی کمرنگ خیلی تو تن سفید و ریزم ناز میشد لباس زیرمو پوشیدم خودمو پرت کردم روی تخت و خوابیدم
2ساعت بعد....
با صدای نفسای عصبی بلند شدم دیدم جیمین بالا سرم وایستاده ور و ور نگام میکنه سریع پتو رو روم کشیدم که عصبی پتو رو کنار زدو گف:برو لباساتو بپوش
باشه چرا خب عصبی میشییی
عصبی تر از قبل گف:د بپوش دیههه
اوکی
روم نمیشد ولی مجبور بودم
بلند شدم شروع کردم ب پوشیدن
پوشیدم تموم شد
بعدش گف فردا شب ی مهمونی دعوتم تو ام میای فهمیدی!؟
-برای چیی خب؟؟
+چون من میگم
-خب چونکه تو میگی منم نمیام
+تو که دوست نداری ی تنبیه بدتر در نظر بگیرم؟؟
-نه
+پس میای ی کیو میفرستم آمادت کنه
-پوففففف(کلافه)
بعد رفت
درو که بست گفتی بیشعور
با مشت کوبید ب در پرام ریخت
ولی فردا میتونستم فرار کنم
فرصت خوبی بود ساعت و دیدم 11شب خوابم میومد ولی باید نقشه میکشیدم البته نقشه کشیدن نمیخواست ولی خب
تا 1شب داشتم نقشه میکشیدم
نقشه کشیدنم تموم شد بلاخره و گرفتم خوابیدم
بعد از مدت ها خماریییی پارت گذاشتممم
بچه ها من نت نداشتم:))
این چند روزو ولی خب سعی میکنم آپ کنم پارت هارو براتون:)((
پانسمانم تموم شده بود که
اجوما صدامون کرد برای شام شب شده بود..
از زبان ات
خیلی درد داشتم رفتم غذامو خوردم بعدشم رفتم تو اتاقم!
بوی خون میدادم پانسمان هامو باز کردم رفتم حموم لباسامو تیکه تیکه در آوردم رفتم زیر دوش تا منم زیر دوش تمیز بشم وان پر میشد
یکم ک گذشت وان پر شد رفتم نشستم توش نیم ساعت همون تو بودم ک آب سرد شد بلند شدم بدنمو شستم موهامو که تا زانوم بودو با سختی شستم حوله رو دورم پیچیدم اومدم بیرون یادم افتاد لباس آماده نکردم بلند شدم کشورو باز کردم با کلی لباس خوشگل روبه رو شدم خیلی ناز بودن دوتا شو برداشتم کشور پایین و ک باز کردم با کلی لباس خواب تور توری مواجه شدم با قیافه جمع شده گفتم ایششش خدا اون روز نیاره😂😔
کشور پایین باز کردم که کلی لباس زیر بود خیلی ناز بودن داشتم نگاهشون میکردم که چشمم افتاد ب ی لباس زیر صورتی کمرنگ خیلی تو تن سفید و ریزم ناز میشد لباس زیرمو پوشیدم خودمو پرت کردم روی تخت و خوابیدم
2ساعت بعد....
با صدای نفسای عصبی بلند شدم دیدم جیمین بالا سرم وایستاده ور و ور نگام میکنه سریع پتو رو روم کشیدم که عصبی پتو رو کنار زدو گف:برو لباساتو بپوش
باشه چرا خب عصبی میشییی
عصبی تر از قبل گف:د بپوش دیههه
اوکی
روم نمیشد ولی مجبور بودم
بلند شدم شروع کردم ب پوشیدن
پوشیدم تموم شد
بعدش گف فردا شب ی مهمونی دعوتم تو ام میای فهمیدی!؟
-برای چیی خب؟؟
+چون من میگم
-خب چونکه تو میگی منم نمیام
+تو که دوست نداری ی تنبیه بدتر در نظر بگیرم؟؟
-نه
+پس میای ی کیو میفرستم آمادت کنه
-پوففففف(کلافه)
بعد رفت
درو که بست گفتی بیشعور
با مشت کوبید ب در پرام ریخت
ولی فردا میتونستم فرار کنم
فرصت خوبی بود ساعت و دیدم 11شب خوابم میومد ولی باید نقشه میکشیدم البته نقشه کشیدن نمیخواست ولی خب
تا 1شب داشتم نقشه میکشیدم
نقشه کشیدنم تموم شد بلاخره و گرفتم خوابیدم
بعد از مدت ها خماریییی پارت گذاشتممم
بچه ها من نت نداشتم:))
این چند روزو ولی خب سعی میکنم آپ کنم پارت هارو براتون:)((
۷.۴k
۱۰ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.