دنیای ناشناخته:شروع از پایان
من این رو مطمئنم نگاهم کرد و خندید و گفت چیه من خیلی برای جانشین موزان بودم کوچیکم «تنفس آب فرم پنجم چرخه آب» چی اون گیو سان بود یعنی چی، «تنفس مه فرم آخر مه غلیظ» توکیتو « تنفس باد فرم اول باد کوبنده» ی «تنفس گل فرم سوم روح آلو »یه خانمی که نمیشناسمش تنفس حشره رقص پروانه شینوبو سان دختر شدیدا تحت فشار ماها قرار گرفته بود که ناگهان دختر تماری دختر موزان هر دو فرار کردن داد زدم وایسا ترسو که ناگهان ضربه محکم به سرم خورد اون یه سنگ بود هان از کدوم طرف نزوکو:« از طرف توکیتو برگشتم سمت توکیتو محکم بغلش کردم رفیق تو سالمی مویچیرو: آره آره من خوبم فکر کنم البته چون دارم له می شم ولم کن. تاجیرو: باشه» یوچیرو:« موچیرو تو حالت خوبه . مویچیرو هم پرید بغل داداشش خب خب به نزوکو نگاه کردم و دویدم سمتش و محکم بغلش کردم :«آبجی کوچولو تو خوبی» نزوکو« آره آره من سلامم ببین» سانمی به طرف گنیا رفت و بعد بغلش کرد و به هوا چه خوبه بعد از دو سه ساعت همه قشنگ همدیگه رو بغل و تفمالی و اینا کردن گریه و خلاصه اون اون خانمی که نمی شناختمش گفت:« یه شیطان اینجا چیکار می کنه» خانم شینوبو بود لبخندی زد و گفت «این دختر ناز نزوکو دختری که هیچ آدمی نخورده اما بر نور خورشید غلبه کرده» خانم: خوشحالم که تونستیم با یه شیطان همراه شیم. نزوکو: سه تا. خانم: چی سه تا. نزوکو: سه تا شیطان من خانم تامایو و آقای یوشیرو. خانم: چی این واقعا خوبه. یوشیرو با چهره یخ مانندی گفت «مردی که توی آساکوسا تبدیل به شیطان شده بودم هست» اون خانومه کیه گیره پروانه داره و شینوبو سان صداش زد خواهر پس هست من خواهر شینبو سانه
- ۵.۷k
- ۲۸ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط