میخواهم و میخواستمت تا نفسم بود
میخواهم و میخواستمت تا نفسم بود
میسوختم از حسرت و عشق تو بسم بود
عشق تو بسم بود كه این شعله بیدار
روشنگر شبهای بلند قفسم بود
آن بخت گریزنده دمی آمد و بگذشت
غم بود كه پیوسته نفس در نفسم بود
دست منو آغوش تو هیهات كه یك عمر
تنها نفسی با تو نشستن هوسم بود
بالله كه جز یاد تو گر هیچكسم هست
حاشا كه بجز عشق تو گر هیچكسم بود
سیمای مسیحائی اندوه تو ای عشق
در غربت این محلكه فریادرسم بود
لب بسته و پر سوخته از كوی تو رفتم
رفتم بخدا گر هوسم بود بسم بود
میسوختم از حسرت و عشق تو بسم بود
عشق تو بسم بود كه این شعله بیدار
روشنگر شبهای بلند قفسم بود
آن بخت گریزنده دمی آمد و بگذشت
غم بود كه پیوسته نفس در نفسم بود
دست منو آغوش تو هیهات كه یك عمر
تنها نفسی با تو نشستن هوسم بود
بالله كه جز یاد تو گر هیچكسم هست
حاشا كه بجز عشق تو گر هیچكسم بود
سیمای مسیحائی اندوه تو ای عشق
در غربت این محلكه فریادرسم بود
لب بسته و پر سوخته از كوی تو رفتم
رفتم بخدا گر هوسم بود بسم بود
۲.۸k
۳۰ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.