تمام دلتنگی هایم را برایش نوشته ام

تمامِ دلتنگی هایم را برایش نوشته ام؛
خط به خط...
روز به روز...
ساعت به ساعت...
اما میترسم!
میترسم از اینکه بخواند و با پوزخندی از کنارش رد شود!
میترسم از اینکه بخواند و با یک "مرسی" گفتن،
تمامِ تصوراتم را خراب کند!
میترسم از اینکه یک نفر قبل از من،
تمامِ اینها را برایش گفته باشد!
شجاعتم تا همین حد بود؛
"برایش نوشتن"
من جراتِ ارسالش را ندارم!
دیدگاه ها (۴)

اگ کامنت بزارین ممنون میشم

خیلی وقت است ،دلم میخواهد قلمم را بردارم ، تمام حرف هایم را ...

کما

رمان انیمه ای هنوز نه چپتر ۲۰

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط